مطلب خوب

جعبه سیاه


در دستانم دو جعبه دارم که خدا به من داده است .خدا به من گفت: "غصه هایت را درون جعبه سیاه بگذار و شادی هایت را درون جعبه طلایی

====================================================



.
به حرف خدا گوش کردم

.
شادی ها و غصه هایم را درون جعبه ها می گذاشتم
جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد و جعبه سیاه روز به روز سبک تر
روزی از روی کنجکاوی جعبه سیاه را باز کردم تا علت را بفهمم. در کمال ناباوری دیدم که ته جعبه سیاه سوراخ است و غصه هایم از آن بیرون می ریزد. با تعجب رو به خدا کردم و گفتم : خدایا ، چرا این جعبه ها را به من دادی ؟ و چرا ته جعبه سیاه سوراخ است؟
و خدا تا لبخند دلنشینی جواب داد :ای بنده ی من ، جعبه طلائی را به تو دادم تا لحظه های شاد زندگیت را بشماری و جعبه سیاه را دادم تا تلخی های زندگیت را دور بریزی و همیشه با شادی هایت شاد زندگی کنی
مطالب جالب و خواندنی

یکروز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود

:دیروز.در.این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات!کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به.
آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به:
تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع.زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان،.
مهم‌ترین رابطه‌اى که در زندگى.
خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن‌ها و.
دنیا مثل آینه است. انعکاس افکارى که فرد قویاً به.

…………………………………………………………………………



دردنیای بچه ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم برنده هست ولی در


تنها


هیچ


اگر


هیچ کس نباید شب به بستر برود قبل از اینکه از خود بپرسد



با


برای لذت بردن از زندگی کافیه کمی احمق باشی


انسان هم میتونه دایره باشه هم یه خط راست. انتخاب با خودت


ما چه دیر میفهمیم که زندگی همان روزهایی بودکه زود سپری


اگر زندگی یک


آنچه باعث غرق شدن میشود در آب فرو رفتن نیست بلکه زیر آب ماندن

اگر روزی دشمن پیدا کردی، بدان در رسیدن به


تو آسمون همیشه از یه ارتفاعی به بعد دیگه هیچ ابری وجود نداره، پس


عاشق و آزاده باشید در سایه



یک کشتی در یک سفر دریایی در میان طوفان دریا شکست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و شنا کنان خود را به جزیره کوچکی برسانند. دو نجات یافته هیچ چاره ای به جز دعا کردن و کمک خواستن از خدا نداشتند. چون هر کدامشان ادعا می کردند که به خدا نزدیک ترند و خدا دعایشان را زودتر استجاب می کند، تصمیم گرفتند که جزیره را به 2 قسمت تقسیم کنند و هر کدام در قسمت متعلق به خودش دست به دعا بر دارد تا ببینند کدام زود تر به خواسته هایش می رسد

.نخستین چیزی که هردو از خدا خواستند غذا بود. صبح روز بعد مرد اول میوه ای را بالای درختی در قسمت خودش دید و با آن گرسنگی اش را بر طرف کرد. اما سرزمین مرد دوم هنوز خالی از هر گیاه و نعمتی بود.ا
هفته بعد دو جزیره نشین احساس تنهایی کردند. مرد اول دست به دعا برداشت و از خدا طلب همسر کرد.. روز بعد کشتی دیگری شکست و غرق شد و تنها نجات یافته آن یک زن بود که به طرف بخشی که مرد اول قرار داشت شنا کرد.. در سمت دیگر مرد دوم هنوز هیچ همراه و همدمی نداشت.ا
بزودی مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس و غذای بیشتری نمود. در روز بعد مثل اینکه جادو شده باشد همه چیزهایی که خواسته بود به او داده شد. اما مرد دوم هنوز هیچ چیز نداشت.سرانجام مرد اول از خدا طلب یک کشتی نمود تا او و همسرش آن جزیره را ترک کنند. صبح روز بعد مرد یک کشتی که در قسمت او در کناره جزیره لنگر انداخته بود پیدا کرد. مرد با همسرش سوار کشتی شد و تصمیم گرفت جزیره را با مرد دوم که تنها ساکن آن جزیره دور افتاده بود ترک کند.با خودش فکر می کرد که دیگری شایسته دریافت نعمتهای الهی نیست چرا که هیچ کدام از درخواستهای او از طرف پروردگار پاسخ داده نشده بود.هنگامی که کشتی آماده ترک جزیره بود مرد اول ندایی از آسمان شنید:چرا همراه خود را در جزیره ترک می کنی؟»مرد اول پاسخ داد:
«
نعمتها تنها برای خودم است، چون که من تنها کسی بودم که برای آنها دعا و طلب کردم، دعا های او مستجاب نشد و سزاوار هیچ کدام نیستآن صدا سرزنش کنان ادامه داد :تو اشتباه می کنی! او تنها کسی بود که من دعاهایش را مستجاب کردم وگرنه تو هیچکدام از نعمتهای مرا دریافت نمی کردیمرد پرسید:به من بگو که او چه دعایی کرده که من باید بدهکارش باشم؟»

جواب آمد

:او دعا کرد که همه دعاهای تو مستجاب شود

«


«

«

«

…………………………………………………………………………


پروردگار
هر وقت آسمون دلت ابری شد، با ابرها نجنگ، فقط اوج بگیر
هدفت موفق بودی! اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد
است
پرتقال در دستاتتان نهاد، آن را پوست بکنید و به دنبال دوستی باشید تا با او قسمت کنید
شدنش را آرزو میکردیم
است. تا ابد دور خودت بچرخی یا تا بی نهایت ادامه بدی
"شکسپیر
سنگهایی که در سر راهت میگذارند هم میتوانی چیز قشنگی برای خود بسازی
امروز چه کرده ام که لیاقت داشته باشم فردا هم زنده بمانم
از پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای به خاطر بیاور که زیباترین صبحی را که تا بحال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاه ترین شبی هستی که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی یافت
چیز تغییر نمی کند این ما هستیم که دگرگون می شویم
جانوران و دیوانگان هستند که رقابت در زندگی شان وجود ندارد
دنیای بزرگتر ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم بازنده است

آن‌ها اعتقاد دارد را به او باز مى‌گرداند. تفاوت‌ها در روش نگاه کردن به زندگى است
چیزهاى از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت‌هاى زندگى خودتان را بسازید
مى‌توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است
والدین‌تان، شریک زندگى‌تان یا محل کارتان تغییر مى‌کند، دستخوش تغییر نمى‌شود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مى‌کند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مى‌باشید

رشد شما شود و او هم کسى نیست جزء خود شما. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید زندگى‌تان را متحوّل کنید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثر گذار باشید.. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید به خودتان کمک کنید
درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود
درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد

کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند: این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد
ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است
فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد