سلام به دوستان و هموطنان گلم از کامنت هایی که برام گذاشتید سپاس گزارم نظر به دوستان که قرار شد راجع به بابک خرمدین<ارتش سرخجامگان>مطلب درج کنم تو این مدت که نبودم دنبال تحقیق راجع به ارتش سرخجامگان بودم و بالاخره تونستم با کمک جمعی از دوستان تونستیم این تحقیق رو کامل کنیم و از همین جا کمال تشکر رو ازشون دارم این مطا لب رو با دقت بخونید و حتما برام کامنت بزارید در آخر مطالب منابع رو نوشتم من راستی مطالب بدون هیچ تعصبی نوشته شده است با منابعش و حقیقت دارد با تشکر.
قیام مزدک اگرچه به دست انوشیروان سرکوب شد و بسیاری از مزدکیان دستگیر شدند یا گریختند، اما اندیشه مزدکی تا قرنها ادامه یافت و در شورشها و قیامهای آینده، پرچم عقیدتی کسانی چون سنباد، مقنّع، بابک خرّمدین و دیگران شد.
پس از سرکوب قیام مزدکیان، بازماندگان آنان از نواحی مدائن یا تیسفون (پایتخت دولت ساسانی در غرب ایران) بیشتر به نواحی مرکزی، شمالی و شمال شرقی (آذربایجان، همدان، اصفهان، ری و خراسان) گریختند. کوهستانهای دشوارگذر و روستاهای دوردست تا حدود زیادی دستیابی به مزدکیان را سخت میساخت. زندگی جمعی (عشیرهای) و وجود روحیه تعاون و اشتراک در میان دامداران و چادرنشینان این نواحی، عقاید مزدک را برای آنان دلخواه و پذیرفتنی میساخت. از این رو نواحی کوهستانی و دامداری و چادرنشینی همواره پایگاه و پناهگاه مناسبی برای مزدکیان بود.
از فعالیت مزدکیان تا سالها خبری در دست نیست. براساس گزارش خواجه نظامالملک (بر پایه منابع قدیمی)، پس از کشتار مزدکیان، خرّمه، زن مزدک با دو تن از مزدکیان به شهرری گریخت و در آنجا پنهانی مردم را به کیش مزدکی میخواند که پس از مدتی «…باز خلقی بسیار در مذهب او آمدند… و مردمان، ایشان را خرّمدین لقب نهادند… لیکن پنهان داشتندی این مذهب و آشکار نیارستندی کرد و بهانهای میجستند به همه روزگار تا خروج کنند و این مذهب آشکار کنند.»این گزارش اگرچه برمبنای توضیح لغوی خاستگاه خرّمدینان است، اما شاید واقعیتی در آن باشد.
تسلط اعراب بر ایران از آغاز با مقاومتها و پایداریهای ایرانیان همراه بود و برخلاف نظر برخی پژوهندگان، ایران آسان به اشغال یا تصرّف اعراب مسلمان در نیامد. پایداریها، مقاومتها و شورشهای پیوسته مردم ایران سالها بهدست فاتحان عرب به طرز خونینی سرکوب شد.
حکومتهای نخستین اسلامی برای جلوگیری از بروز شورشها و سرکشیها کوشیدند تا گروهی از قبایل و طوایف عرب را به شهرها و روستاهای ایران منتقل کنند تا به عنوان «چشم و گوش خلیفه» بر زندگی مردم نظارت داشته باشند. بر این اساس، اعراب فاتح در صلحنامهها از جمله قید میکردند که «مردم مغلوب بایستی که اعراب مسلمان را در خانههای خویش جای دهند و دارایی خویش را با آنان قسمت کنند.» در ادامهی چنین سیاستی، مثلا در زمان معاویه (۴۱-۶۱ هـ) ۵۰ هزار سپاهی عرب به همراه خانوادههاشان به نیشابور و بلخ و مرو و روستاهای طخارستان و خراسان فرستاده و اسکان داده شدند. در خلافت عبّاسیان نیز انتقال و اسکان قبایل عرب در نواحی مختلف ایران ادامه داشت، چنانکه مثلا در زمان منصور عبّاسی در سال ۱۴۱ هجری گروههایی از قبایل یمنی از نواحی بصره به آذربایجان منتقل شدند.مهاجرت و اسکان قبایل عرب در نواحی فتحشده و مجاورت آنان با ایرانیان چه بسا با دستاندازی به املاک دهقانان و تصرف دارایی روستاییان ایران همراه بود. مثلا در مهاجرت و اسکان طوایف عرب در نواحی آذربایجان، همدان، ری و گرگان (که از مراکز مهم خرمدینان بود) هر قبیلهای هرچه توانست گرفت، چنانکه مردم ناچار اراضی و املاک خویش را از دست دادند و خود به کشاورزان اعراب مهاجر تبدیل شدند. سران این طوایف مهاجر بعدها به عنوان مالکان بزرگ و خردهمالکان علم مخالفت و استقلالطلبی در برابر قدرت مرکزی خلافت برافراشتند و باعث چندین شورش شدند. در هر حال، این مهاجرتها و دستاندازیها سبب ناخرسندی و خشم شدید ایرانیان مغلوب بود، چنانکه در تصرّف اراضی مردم قم به دست دو تن از اعراب مهاجر، «هرگاه عرب بانگ نماز گفتی، دهقانان آن ناحیت او را دشنام دادندی.»
طبیعی است که این دستاندازیها و سرکوبها و ستمها واکنشهای اجتماعی-سیاسی گوناگون در پی داشت و از جمله گرایشهای ملّی و آزادیبخش ایرانیان را تشدید و تقویت میکرد.۱۲ در این دوران، نوعی همیاری طبقاتی باعث همبستگی و پایداری ایرانیان در برابر اعراب شد. شورشها و قیامهای ایرانیان بر ضد حاکمان عرب در این دوران فصل مهم و درخشانی از مبارزات مردم ایران در نخستین سدههای هجری است و روشن است که در چنان روزگار آشفته و پریشانی از علم و فلسفه و هنر اثری نباشد. اینکه استاد عبدالحسین زرینکوب از «دو قرن سکوت» سخن گفته است، درست گویای همین دو قرن سکوت فرهنگی (نه سیاسی و نظامی) در این دوران است. بنابراین شاید بتوان عقاید خواجه نظامالملک،ابن حزم، عبدالقاهر بغدادی، ابن جوزی، بیرونی، مقریزی و دیگران را پذیرفت که تأکید کردهاند از آغاز تسلّط اعراب، ایرانیان کوشیدند با شیوههای مختلف … بستیزند تا بتوانند بار دیگر به تجدید آیین قدیم خود بپردازند. قیام قرامطه، سنباد و بابک خرّمدین و جز آنان از جمله کوششهای ایرانیان برای … پایاندادن به تسلط اعراب بودهاست.
از فعالیتهای مزدکیان جدید یا خرّمدینان بلافاصله بعد از حمله اعراب اطلاعی در دست نیست. به نظر میرسد که بعد از حمله اعراب و سقوط حکومت ساسانیان و بهویژه در روزگار حکومت سلمان فارسی در مدائن (که خود متهم به مزدکیبودن است) شرایط مناسبی برای ظهور دوباره مزدکیان فراهم شده بود. با این حال به خاطر مجموعه جنگها، قتلعامها و آشفتگیهای اجتماعی بعد از حمله اعراب در نخستین سالهای حکومتهای اسلامی در ایران خبری از خرمدینان نداریم. بعضی از مورّخان در ذکر فعالیت دعوتگران عباسی برای سرنگونکردن حکومت بنیامیّه و استقرار خلافت بنیعباس (به سال ۱۱۸) از فعالیتهای یک مسیحی نومسلمان به نام عمّار بن یزید یا خداش یاد کردهاند. براساس این روایات خداش در نواحی مرو به جای دعوت به سود خلافت عباسی آیین خرّمی را تبلیغ و ترویج میکرد و وی را از آن رو «خداش» میگفتند که «در دین (اسلام) خدشه آورده بود.» از اینرو امام عبّاسی در نامهای به مبلغّان و دعوتگران خویش از خداش ابراز نفرت و بیزاری کرد و نوشت که «خداش شیعه را از راه بدر برده است.»
از روایت تاریخی برمیآید که خداش اقداماتی برای بهبود وضع کشاورزان و پیشهوران انجام داد و به همین جهت وقتی اخبار فعالیتهای او به حاکم دستنشانده خلیفه اموی در خراسان، اسد بن عبداللّه قسری رسید، وی مأموران و جاسوسان بسیاری را برای دستگیری خداش به مرو فرستاد. خداش پس از مدتی دستگیر و به حاکم خراسان تسلیم شد و هنگام برخورد با اسد بن عبداللّه قسری با وی بهدرشتی و دشنام سخن گفت، چنانکه حاکم خراسان دستور داد: «زبانش را کندند، دستهایش را بریدند، چشمانش را کور کردند و جسدش را به دار آویختند.»
قتل خداش اگرچه به جنبش خرّمدینان در نواحی خراسان آسیب رساند، اما باعث نابودی آن نشد و هواداران خداش سالها به نام خداشیّه به مبارزات خویش ادامه دادند. حدود ۲۰ سال بعد (۱۳۷ هـ) با قتل ابومسلم خراسانی به دست منصور عباسی، نخستین قیام متشکّل خرّمدینان آشکار شد. در این سال وقتی خبر قتل ابومسلم به خراسان و جبال رسید، خرّمیان برآشفتند و سر به شورش برداشتند. به گزارش مسعودی، «سنباد یکی از خرّمیان بود که از نیشابور به خونخواهی ابو مسلم قیام کرد.»
خواجه نظامالملک در ذکر قیام سنباد تأکید میکند که در سال ۱۳۷ مردم کوهستان یا جبال (همدان، کرج، ری، اصفهان، نهاوند و جز آنها) «از درمی نیم درم» (یعنی ۵۰ درصد) رافضی و مزدکی بودند
به نظر میرسد که بعد از قتل ابومسلم خراسانی دستههای مبارز مذهبی (شیعیان و زرتشتیان) و گروهای سیاسی (هواداران ابومسلم خراسانی) و مزدکیان جدید (خرّمدینان) با یکدیگر متحد شدند و این اتحاد یا ائتلاف در قیام سنباد در سال ۱۳۸ شکل گرفته باشد:
چون رافضیان نام مهدی شنیدند و مزدکیان نام مزدک، از رافضیان و خرّمدینان خلقی بسیار بر وی گرد آمدند… و مذهب خرّمدینی با گبری (زرتشتی) و تشیّع آمیخته شد. و بعد از آن در سرّ با یکدیگر میگفتندی تا هر روزی پروردهتر شد، تا به جایگاهی رسید که این گروه را مسلمانان و گبران خرّمدین میخواندند.۱۹
نرشخی نیز در ذکر قیام مقنّع (۱۵۹ هـ) از یک سردار و فرمانده بزرگ قیام به نام حشوی خرّمی نام میبرد.۲۰
بدین ترتیب، میتوان گفت که در طول سالیان دراز، عقاید خرّمدینان یا مزدکیان جدید در کنار دیگر عقاید اجتماعی-سیاسی و آیینهای فلسفی-دینی میزیست و در مسیر این همزیستیها با جذب عناصر تازهای از باورها و اندیشهها تکامل یافت. از این رو، عقاید خرّمدینی در جنبش «سرخجامگان» نه به عنوان یک آیین ناب مزدکی، بلکه به عنوان افکار و عقایدی که در طول دورههای تاریخ و برحسب ضرورتها و شرایط سیاسی-اجتماعی تحول یافته است، باید مطالعه و بررسی شود. در این مطالعه، به هرحال باید به تأثیر آیین مهر بر عقاید و آیینهای سرخجامگان توجه بسیار کرد
از سال ۱۶۲ هجری در گوشه و کنار ایران شورشهایی به دست خرّمدینان روی داد که در اوج خود از سال ۲۰۱ به صورت جنبش سرخجامگان پدیدار شد. این جنبش سیاسی- اجتماعی و ملّی-دینی توانست بیش از ۲۰ سال دستگاه خلافت عبّاسیان را سخت تهدید کند، چنان که به تصریح بسیاری از مورّخان «نزدیک بود خلافت عباسی را از پیش بردارد و مسلمانی را تغییر دهد.»۲۱ از این رو «خلیفه اندیشهای جز کار بابک در سر نداشت»۲۲ و «همه سپاه به حرب بابک مشغول بودی.»۲۳
با آنچه گفتهایم، میتوان پذیرفت که جنبش سرخجامگان واکنش اجتماعی، سیاسی، ملّی و دینی ایرانیان پس از حمله اعراب بوده است. جنبش سرخجامگان همچنین محصول تضادهای اجتماعی، بیثباتی سیاسی، کشاکشهای درونی و شورشهایی بودهاست که بهویژه با ظهور بابک، خلافت عباسی را دچار ضعف و آشفتگی کرده بود.۲۴
جنبش سرخجامگان به رهبری بابک متشکّلترین، گستردهترین و پایدارترین جنبش سیاسی-اجتماعی ایرانیان در قرن سوم هجری(هشتم میلادی) و فصل درخشانی از تاریخ جنبشهای ملّی و طبقاتی در ایران است که پس از ۲۲ سال پیروزی، پایداری و مقاومت، اگرچه سرکوب شد، اما نقش اجتماعی و نتایج سیاسی آن در تکامل تاریخی جامعه ایران بیتأثیر نبوده است.
مطالعه و بررسی جنبش سرخجامگان خالی از دشواریها و ابهامهای تاریخی نیست، چراکه در طول سالها تعقیب و سرکوب خرّمدینان و سرخجامگان عقاید آنان را مورّخان درباری و مؤلفان متعصّب مذهبی تحریف کردهاند. به جرأت میتوان گفت که منابع تاریخی درباره باورهای هیچ جنبشی این همه به اختصار و ابهام سخن نگفتهاند. از نظر وسعت تهمت و دشنام نیز میتوان قیام بابک خرّمدین را در کنار قیام مزدک و عقاید حسین بن منصور حلاّج قرار داد. با توجه به وسعت این ابهامها، اتّهامها و تحریفها باید با شیوهای تحلیلی (و نه تألیفی) به مطالعه و بررسی جنبش سرخجامگان پرداخت.
ما البته در مطالعات خویش منبع یا مسئله تازهای ارائه ندادهایم، زیرا منابع اصلی راجع به خرمدینان و بابک خرمدین، مدّتهاست که شناخته شده و انتشار یافتهاند و در این مورد، صد البتّه، فضل تقدّم و تقدّم فضل با استاد سعید نفیسی و سپس بهویژه با استاد غلامحسین صدیقی است.۲۵ اما اگر بپذیریم که هر نسلی بر اساس رویدادهای تازه، نگاه تازهای به تاریخ و قهرمانان میهن خویش میافکند، شاید کوشش تازه ما در مطالعه و بررسی جنبش سرخجامگان بیفایده نباشد.
منابع مربوط به سرخجامگان را میتوان به سه دسته کرد:
۱.منابع دست اوّل
۲.منابع دست دوم (کمکی)
۳.منابع و تحقیقات جدید
۱. منابع دست اوّل
منابع دست اوّل منابعی هستند که یا در عصر سرخجامگان نوشته شدهاند و یا نزدیک به زمان این جنبش و از این نظر دارای اطلاعات دست اولاند. پارهای از منابع پسین، مانند سیاستنامه نظامالملک و جوامعالحکایات محمد عوفی با آنکه با جنبش سرخجامگان فاصله زیاد دارند به خاطر نقل اخبار و روایاتی از منابع نزدیک به زمان جنبش که به دست ما نرسیدهاست، در شمار منابع دست اوّلاند.
بررسی مآخذ این دوران از یک طرف، سکوت سنگین مورّخان و مؤلّفان اسلامی را درباره علل پیدایش جنبش سرخجامگان و چگونگی عقاید اجتماعی-سیاسی و فلسفی آنان نشان میدهد و از طرف دیگر، مطالعه این منابع نشاندهنده طوفانی از تهمت و تحریف و دشنام است که به منظور ابطال یا براندازی نظری جنبشی که ۲۲ سال خلافت را بهشدت تهدید میکردهاست، به راه افتاده بود.
این منابع و مآخذ اگرچه اطلاعات روشنی درباره عقاید سرخجامگان به دست نمیدهند، اما به هرحال از خلال این اتهامها و دشنامها میتوان به جایگاه نظری جنبش سرخجامگان در ذهنهای مؤلّفان مذهبی آن زمان پی برد و نیز خطوط اصلی عقاید سرخجامگان را یافت که از نظر این مؤلّفان «ارتداد»، «اباحه»، «کفر»، «الحاد» و مانند آنها خوانده میشد.
نخستین اشاره به قیام بابک خرمدین در یادداشتهای دیونیسیوس (Dionysius) راهب مسیحی است که در حوالی ۱۹۵-۲۱۹ / ۸۱۰-۸۳۴ چندین بار از بغداد و دیگر شهرهای اسلامی دیدار کرده و با مأمون عباسی نیز ملاقات کرده است. دیونیسیوس برای نخستین بار از شورش جاویدان نامی (رهبر خرّمدینان پیش از ظهور بابک) خبر داده و به عقاید فلسفی- مذهبی او اشاره کرده است. شورش جاویدان را حسن بن سهل، حاکم بغداد در سال ۱۹۸ سرکوب کرد.۲۶ دیونیسیوس همچنین از قیام بابک خرّمدین و سرکوب آن به دست افشین یاد کرده، اما متأسفانه از عقاید فلسفی-مذهبی بابک سخنی نگفته است.۲۷ نوشتههای دیونیسیوس از منابع ارزنده در شناخت اوضاع اقتصادی-اجتماعی سرزمینهای خلافت عباسی در این دوران است.
در سال ۲۱۵ ابومسیح بن اسحقالکندی، فیلسوف بزرگ عصر مأمون عباسی در رساله خود به قیام بابک اشاره کرده است. این رساله در واقع نامهای است در پاسخ عبداللّه بن اسماعیل بن هاشم که الکندی را به دین اسلام دعوت کرده بود. در این جوابیّه، الکندی ضمن انتقاد از اسلام و دفاع از مسیحیّت به آیین خرّمدینان و بهویژه به پیروزیهای بابک خرّمدین اشاره کرده است.۲۸
از ارتباط مستقیم الکندی با جنبش سرخجامگان و یا شخص بابک اطلاعی در دست نیست، اما بر اساس یک داستان تاریخی که چندی پیش منتشر شدهاست، گویا الکندی با بابک در قعله بذّ دیدار و گفتوگو کرده است.۲۹
دژ بذ
در همین زمان ابو تمّام، شاعر و قصیدهسرای بزرگ عرب به قیام بابک و جنگهای او با سپاهیان عباسی اشاره کرده است.۳۰ ابو تمّام تا سال ۲۳۱ زنده بود و در دربار معتصم عباسی مرتبهای بلند داشت. او در قصاید خود به جنگهای بابک با سپاهیان عبّاسی پرداخته و در آنها به مکانها و میدانگاههای جنگ مانند ارشق، میمذ (میمند)، دروذ (درّه رود)، بذّ، موقان (دشت مغان) و ابرشتوم اشاره کرده۳۱ و در ستایش معتصم عباسی و سرداران بزرگ او در جنگ با بابک مانند سعید ثغری، ابوسعید محمد طائی و افشین، سخن گفته است.۳۲ ابو تمّام نخستین مؤلفّی است که از بعضی سرداران بابک مانند معاویّه نام برده است. او همچنین به شکست بابک در قعله بذّ و پناهندهشدن او به سنباط، حاکم ارمنستان اشاره کرده و از اسارت بابک به دست سنباط و تسلیم او به افشین یاد کرده است.۳۳ یاقوت حموی، جغرافیدان معروف از اطلاعات ابو تمّام استفاده کرده است.۳۴
ابن خردادبه نخستین سیّاحی است که از شهرها و نواحی آذربایجان سخن گفته است. او که زمانی در نواحی جبال دارای شغل مهم دولتی بودهاست در سال ۲۳۲ هجری کتاب المسالک و الممالک را تألیف کرد و در آن از مناطق نفوذ بابک خرّمدین یاد کرده است. شعری را که ابن خردادبه از حسین بن ضحّاک درباره قلعه بذّ ذکر کردهاست، نشاندهنده وسعت و عظمت ستاد مبارزاتی بابک خرّمدین است.۳۵
ابن خیّاط در سال ۲۴۰ از خروج خرّمدینان گرگان در زمان مهدی عبّاسی و نیز در زمان هارونالرّشید یاد کرده است. ابن خیّاط ضمن دشنام به بابک، او را «کافر» و دشمن اسلام نامیده است.۳۶
در همین دوران کتابی درباره خاندان بنیعبّاس و چگونگی به قدرترسیدن عبّاسیان تألیف شد .مؤلّف گمنام این کتاب اطلاعات سودمندی از فعّالیتهای خداش(مبلّغ خرّمدین در نواحی خراسان) به دست داده است.۳۷
ابن قتیبه (درگذشته به سال ۲۷۶ هجری) در کتاب خود به علّت قیام بابک و جنگهای او اشاره کرده است. به عقیده او، طغیان حاتم بن هرثمه، حاکم گماشته مأمون در ارمنستان علت قیام بابک بوده است.۳۸ این نظر که بعدها بسیاری از مؤلّفان و محقّقان به آن استناد کردهاند، شاید نادرست بوده باشد، زیرا هرثمه در سال ۲۱۲ از طرف مأمون والی ارمنستان شد و طغیان او علیه خلیفه حدود ۱۱ سال با آغاز قیام بابک فاصله داشته است.۳۹
ابن طیفور (درگذشت ۲۸۰) کتابی درباره خلافت مأمون عباسی تألیف کرده و اوضاع سیاسی-اجتماعی و مذهبی این دوران-در آغاز قیام بابک- را نشان داده است با این همه از قیام بابک سخنی نگفته و فقط به مأموریت عبداللّه بن طاهر برای جنگ با بابک اشاره کرده است.۴۰
احمد بن ابی یعقوب معروف به یعقوبی به سال ۲۵۲ اطلاعات ارزشمندی از اوضاع اجتماعی-سیاسی زمان سرخجامگان به دست داده است. چگونگی جنگهای سرداران خلیفه عباسی با بابک و نیز خیانت عدهای از خردهمالکان آذربایجان و ارمنستان-که به خاطر اقتدار نهضت سرخجامگان به بابک پیوسته بودند- و همچنین چگونگی شکست، دستگیری و اعدام بابک با دقّت و امانت در کتاب یعقوبی آمده است.۴۱
احمد بن ابی یعقوب، گذشته از تاریخ یعقوبی به عنوان جهانگرد سفرهای بسیار کرده و مشاهدات خود را در کتاب دیگری تدوین کرده است. او در حوالی سالهای ۲۷۰ از آذربایجان و اصفهان دیدار کرده و در کتاب خویش به خرّمدینان این نواحی اشاره کرده است.۴۲
بلاذری (درگذشته به سال ۲۷۹) اطلاعات ارزندهای درباره شهرهای آذربایجان و مناطق نفوذ بابک خرمدین به دست داده و به خرمدینان زمانش اشاره کرده است.۴۳ کتاب او همچنین به خاطر اطلاعات دقیق درباره چگونگی حمله اعراب به ایران و تصرف شهرها و روستاهای آذربایجان، همدان، گرگان، ری و اصفهان -که از مراکز عمده خرمدینان به شمار میرفتند- ارزشمند است.
کتاب دینوری نیز از منابع پرارزش برای آگاهی از رویدادهای سیاسی-اجتماعی این دوران است. کتاب او شامل ذکر حوادث دقیق دوران خلفای عباسی تا پایان خلافت معتصم (۲۲۷ هـ) است. دینوری با لحنی ایراندوستانه حوادث تاریخ ایران را بیان کرده است. او خود شاهد برخی از حوادث زمان جنبش سرخجامگان بوده و در کتاب خویش بخش مستقلّی به داستان بابک اختصاص داده است.۴۴ او نخستین مورّخی است که بهروشنی به تبار بابک اشاره کرده و تأکید کرده است که: «بابک از فرزندان مطهّر بن فاطمه [دختر ابومسلم خراسانی] بوده است.» با این همه دینوری بیشتر به مبارزات و شیوههای جنگی بابک توجه داشته و از ذکر عقاید خرّمدینان خودداری کرده است. این خودداری یا پرهیز چه بسا ناشی از توطئهها و دسیسههایی بوده که دولتمردان آن زمان را دچار هراس کرده بوده و به قول عبدالمنعم عامر، مصحّح متن عربی کتاب دینوری، شاید دینوری هم بیمناک از آن بود که مبادا او را هم دچار سرنوشت شوم ابن مقفّع کند.۴۶
درباره عقاید فلسفی-مذهبی خرمدینان نخستین اطلاعات را میتوان در نوشتههای فضل بن شاذان نیشابوری، النّاشی الاکبر، نوبختی و ابی خلف اشعری یافت. نوشتههای این چهار تن قدیمیترین منابعی هستند که درباره شیعه و فرقههای منسوب به آن نوشته شده است. فضل بن شاذان (درگذشته به سال ۲۶۰) در الایضاح فی الرّد علی سائر الفرق به تشریح اصول اعتقادی شیعه پرداخته و سپس به فرقههای منسوب به شیعه اشاره کرده است. او غلاة، باطنیّه، قرامطه و خرمدینان را در یک ردیف قرار داده و آنان را خارج از مذهب شیعه دانسته است.۴۷
النّاشی (درگذشته به سال ۲۹۳) در کتاب مسائل الامامة اطلاعات جالبی از نخستین خرمدینان خراسان (خداش و خداشیّه) به دست داده است و در آن بر عقاید خردمدینان درباره امامت، حلول و تناسخ انتقاد کرده است.۴۸
نوشتههای نوبختی (درگذشته به سال ۳۰۰ یا ۳۱۰ هجری/۱۰۰۲ یا ۱۰۱۲میلادی) درباره عقاید خرمدینان بر روی هم از تهمتها و دشنامهای رایج در آثار علمای مذهبی برکنار است. این امر ارزش نوشتههای او را دوچندان میکند. نوبختی شرح مفصّلی از عقاید خرمدینان به دست داده و انتساب آنان را به فرقههای شیعه نادرست و ناروا شمرده است. او خرمدینان را معتقد به تناسخ و منکر بهشت و رستاخیز و دوزخ دانسته و آنان را با مزدکیان، زندیقان و دهریان در یک ردیف قرار داده و تأکید کردهاست که این چهار فرقه دارای سرچشمه واحدی هستند.۴۹
سعد بن ابی خلف اشعری قمی (درگذشت ۳۰۱) نیز خرّمدینان را جزو فرقههای «غلاة، مانند کیسانیّه و مغیریّه به شمار آورده و آنان را معتقد به تناسخ و نفی معاد و رستاخیز دانسه است. او همچنین عنوان «خرمدین» را مرکّب از دو کلمه خرّم و دین دانسته و «خردمین»را کسی دانستهاست که «گرایش به چیزهای لذّتآور، شهوات و ترک وظایف دینی» دارد. اشعری قمی نیز خرمدینان را در شمار مزدکیّه آورده است.۵۰ اطلاعات الناشی، نوبختی و اشعری بعدها مورد استفاده مؤلفانی چون ابوالحسن اشعری، بغدادی، اسفراینی و شهرستانی قرار گرفته است.
محمد بن جریر طبری در سال ۳۰۲ با استفاده از منابع که به دست ما نرسیدهاست، شورشهای خرمدینان را در نواحی آذربایجان و گرگان در سالهای ۱۸۰ و ۱۸۱ و ۱۹۲ گزارش کرده۵۱ و شرح مفصّلی درباره قیام بابک خرمدین نوشته است.۵۲ نوشتههایی طبری از صداقت و امانت برخورداند و برخلاف بیشتر منابع تاریخ این دوران، آلوده به تعصّبات دینی نیستند، امّا این نوشتهها بیشتر درباره جنگهای سرخجامگان با سپاهیان خلیفه عباسی است و خالی از اطلاعاتی درباره زندگی، شخصیّت و عقاید بابک. طبری هم به عنوان یک مورّخ دقیق و هم به عنوان یک سیاستمدار و فقیه معتدل، نمونه برجستهای از تاریخنگاری کمابیش علمی در نخستین سدههای اسلامی ارائه داده است. کتاب او برای آگاهی از اوضاع سیاسی-اجتماعی دوران مورد مطالعه ما از منابع بسیار ارزشمند است. طبری نیز در بیان ظهور بابک خرّمی به اعتقاد به تناسخ در آیین خرمدینان اشاره کرده۵۳ و در خلال نوشتههایش تا حدّی شخصیّت و منش انسانی بابک را نشان داده است.۵۴
کتاب طبری در سال ۳۵۲ به دست ابوعلی محمّد بلعمی به فارسی ترجمه شد و بلعمی خود نیز مطالبی بر آن افزود. او سالها وزیر عبدالملک بن نوح سامانی بود و شاید تا پایان ترجمه تاریخ طبری (۳۵۵) وزیر بوده است. از این رو نوشتههای او درباره بابک جدا از وابستگیهای سیاسی و تعصّبات مذهبی وی نیست. بر این اساس است که بلعمی زشتترین اتهامها را به بابک زده و بدترین دشنامها را به وی دادهاست و مذهب (آیین) او را «حلالکردن حرامها که اندر دین محظور است و می خوردن و زنا کردن» دانسته است.۵۵ بلعمی نیز جنگهای بابک با سپاهیان عباسی و چگونگی اسارت و اعدام وی را شرح داده است.۵۶
احمد بن اعثم الکوفی (درگذشت ۳۱۴) همزمان با طبری به تألیف کتاب الفتوح پرداخت. کیفیّت مطالب و روایات کوفی نشان میدهد که او مستقیم به تاریخ طبری چشم داشته و یا از منابع مورد استفاده طبری بهره برده است. کوفی نیز گزارش مفصّلی از قیام بابک و جنگهای او با سپاهیان عباسی به دست داده و بهویژه از مناطق و میدانگاههای جنگ یاد کردهاست و سرانجام گزارش خود را با دستگیری و چگونگی اعدام بابک به پایان برده است.۵۷
ابوالحسن مسعودی شاید نخستین مؤلّفی بودهاست که به تفصیل عقاید و باورهای خرّمدینان و سرخجامگان را جمعآوری و تألیف کرده است. او در کتاب المقالات فی اصول الدیانات و سرّ الحیاة مطالب مفصّل و مشروجی درباره خرمدینان تدوین کرده بود،۵۸ اما این دو کتاب در جریان حوادث روزگار نابود شدند و آنچه از آن مطالب ماندهاست همان گزارش کوتاهی است که در دو کتاب مُروجالذهب و التّنبیه و الاشراف آورده است. مسعودی در این دو کتاب اطلاعات ارزندهای درباره عقاید خرّمدینان و سرخجامگان و چگونگی اعدام بابک به دست داده است. او کتاب گمشده عیونالمسائل و الجوابات تألیف ابوالقاسم بلخی را -که به گفته ابن ندیم اخبار و آیینهای خرمدینان را گرد آورد بود- در اختیار داشت و گویا در نوشتههای خود از آن استفاده کرده است. مسعودی بهدرستی بر پایگاه مردمی بابک تأکید کرده و نوشته است: بابک در دلهای مردم جایگاهی بزرگ داشته و اهمیّت و عظمت کار و کثرت سپاهیانش آنچنان بود که نزدیک بود خلافت عباسی را از میان بردارد و مسلمانی را تغییر دهد. مسعودی در ۳۳۲ همچنین از سرخجامگان زمانش و فرقههای گوناگون خرمدینان یاد کرده است.۵۹
نکته تازه و درخشان در گزارش مسعودی گفتوگوی معتصم، خلیفه عباسی با بابک است؛ به روایت مسعودی، بابک را بیاوردند و مقابل معتصم برگردانیدند. معتصم بدو گفت: «تو بابکی؟» و او جواب نداد و خلیفه چند بار این سؤال را تکرار کرد و بابک همچنان خاموش بود. افشین به بابک نگریست و گفت: «وای بر تو! امیر مؤمنان با تو سخن میکند و تو خاموشی؟» بابک گفت: «بله! من بابکم.» در این وقت معتصم به سجده افتاد…۶۰
نوشتههای مسعودی همچنین مآخذ ارزشمندی برای درک مناسبات اجتماعی و شرایط سیاسی دوران عباسیان به هنگام ظهور بابک خرمدین به شمار میرود.
در همین دوران ابوالحسن اشعری (درگذشت ۳۳۰) با استفاده از روایات نوبختی و اشعری قمی درباره عقاید خرمدینان، آنان را از غلات شیعه دانسته است.۶۱
ابو زکریا ازدی (درگذشته به سال ۳۴۰) در تاریخ خود به جنگهای بابک خرمدین با سپاهیان معتصم عباسی اشاره کردهاست، اما از عقاید و افکار بابک سخنی نگفته است.۶۲
در سال ۳۴۱ ابودلف المهلهل، شاعر و جهانگرد عرب برای نخستین بار از ستاد مرکزی سرخجامگان (قلعه بذّ) دیدار کردهاست و در کتاب خود اطلاعات ارزشمندی درباره شهرها و راهها و محصولات اقتصادی منطقه آذربایجان به دست داده است.۶۳
در همین دوران اصطخری با استفاده از منابع دیگر به سال ۳۴۰ کتاب مسالک و ممالک را نوشت و در آن به شهرها و نواحی آذربایجان و مناطق مسکونی خرمدینان اشاره کرده است.۶۴ روایت اصطخری در سال ۳۶۷ به وسیله ابن حوقل تکرار شده است.۶۵
کتاب مطهّر بن طاهر مقدسی ۶۶ از جمله منابع ارزشمندی است که مطالب تاریخی و اصول عقاید در آن با یکدیگر تلفیق شدهاند. این کتاب هم از نظر اصول عقاید و هم از وجه تاریخی در مطالعه خرمدینان و سرخجامگان اهمیّت فراوان دارد.
مقدسی در حوالی سالهای ۳۵۰ از خرمدینان دیدار کردهاست و به گفته خود او با «بعضی از دانشمندان خرّمیه» ارتباط داشته است.۶۷ این امر ارزش اطلاعات و روایات او را دوچندان میکند. او در کتاب خود بخش مستقلی با عنوان «در یادکردن مذاهب خرّمیه» اختصاص داده است. مقدسی نخستین مؤلفی است که از محلّ تولد، کودکی و شرایط دشوار زندگی بابک در نوجوانی اطلاعات دقیقی داده است. او از اعتقاد خرمدینان به تناسخ و از اخلاق و باورهای آنان یاد کرده و صفا و پاکدامنی و صداقت و درستی خرّمدینان زمانش را گواهی کرده است.۶۸ مقدسی همچنین از شورش سرخجامگان خراسان به رهبری عبدالوهّاب (در زمان منصور عباسی) سخن گفته است.۶۹ به نظر میرسد که این شورش همان شورش سال ۱۶۲ در گرگان به رهبری عبدالقهّار بوده باشد که به دست عمرو بن علاء سرکوب شد.۷۰
با توجه به اینکه مؤلّفان معتبری چون طبری و مسعودی و مقدسی که به تدوین اخبار بابک علاقه داشتهاند، هیچیک از کتاب اخبار بابک تألیف واقد بن عمرو تمیمی نام نبردهاند، برخلاف نظر دکتر صدیقی،۷۱ میتوان مطمئن بود که کتاب واقد بعد از کتاب مقدسی و در حوالی سالهای ۳۶۰-۳۷۰ تألیف شده است. چند سال بعد در سال ۳۷۷ ابن ندیم در الفهرست از کتاب مقدسی و کتاب گمشده واقد یاد کرده است. روایات ابن ندیم اگرچه آلوده به تهمت و دشنام نسبت به بابک است، اما از نکات درست و اطلاعات ارزندهای خالی نیست. این روایات نیز ما را با دوران کودکی و شرایط سخت زندگی بابک در نوجوانی و از وضع دشوار پدر و مادر او آگاه میکنند.۷۲
کتابهای قاضی ابوعلی تنوخی (تألیف ۳۶۰) نیز در ذکر اوضاع سیاسی-مذهبی دوران عباسیان و درک شرایط اجتماعی این دوران ارزش فراوان دارد.۷۳ اعضای خاندان تنوخی از کاتبان و منشیان دربار عبّاسیان بودند و خود وی نیز مدتی در دستگاه خلافت به عنوان قاضیالقضات مرتبهای بلند داشت. این امر سبب میشد تا ابوعلی تنوخی از اسناد دولتی و اخبار دست اوّل آگاه باشد. تنوخی ضمن شرح پایداری و «قدرت نفس» بابک به هنگان اعدام، به نکات ارزندهای اشاره میکند؛ از جمله به سخن عبداللّه، برادر بابک که به هنگام شکنجه و اعدام در برابر خلیفه عبّاسی خطاب به بابک گفت: «ای بابک! تو کاری کردی که کسی نکرد، پس اینک تابی بیاور که کسی نیاورده است.»۷۴
ابن مسکویه در سال ۳۶۹ در جلد اوّل کتاب خود با استفاده از تاریخ طبری و منابع دیگر به جنگهای بابک با سپاهیان عباسی اشاره کرده است. این مجلد با آنکه تا حوادث سال ۲۵۱ پیش میرود، امّا حوادث سالهای ۲۲۲-۲۲۳ را در بر ندارد و در نتیجه از دستگیری و چگونگی اعدام بابک اطلاعی نداده است.۷۵
گویا در همین زمان است که مؤلّفی گمنام با استفاده از تاریخ طبری و منابع دیگر گزارشی مفصّل از قیام بابک ارائه کرده است. در آن ذکری از عقاید اجتماعی-سیاسی یا دینی خرّمدینان نیست، ولی اشاراتی به فعالیت خداش در خراسان شده است.۷۶
مقدسی بشاری در کتاب جغرافیای خود (تألیف ۳۷۵) ضمن معرّفی شهرها و روستاهای آذربایجان۷۷ مذاهب اسلامی را ۲۸ قسم شمرده و در بخش «مذهبهای روستایی» از خرمدینان یاد کرده است.۷۸ مقدسی اگرچه دلیل این تقسیمبندی را ذکر نکردهاست، امّا به نظر میرسد که این تقسیمبندی بر مبنای سکونت اکثریّت خرّمدینان در دهات و خاستگاه روستایی آنان صورت گرفته باشد.۷۹
ابوالحسین ملطی(درگذشته به سال ۳۷۷) در کتاب خود ضمن یادآوری فرقههای ضداسلامی «اهل الاهواء و البدع» به خرمدینان نیز اشاره کرده و آنان را معتقد به تناسخ دانسته است.۸۰
ابوبکر محمد الباقلانی(درگذشته به سال ۴۰۳) در ذکر فرقههای «ملحده» از خرمدینان نیز یاد کرده و آیین آنان را «اسقاط شریعت» و ترک تکالیف شرعی و پیروی از شهوات دانسته است.۸۱
کتاب عبدالقاهر بغدادی (تألیف ۴۲۰) از جمله منابعی است که برای آگاهی از عقاید خرمدینان و «بابکیّه» دارای اهمیّت است. بغدادی با تکرار روایت نوبختی، اشعری و مقدسی درباره اعتقاد خرّمدینان به تناسخ به مدارای مذهبی بابکیّه در برخورد با ادیان و عقاید دیگر اشاره کرده است.۸۲ بغدادی خرّمدینان را از گروه مزدکیان دانسته و باطنیّه، قرامطه، خرمیّه و زنادقه را در یک ردیف قرار داده است.۸۳ او به دو نکته مهمّ در مورد بابکیّه اشاره کردهاست که در منابع دیگر دیده نمیشوند: یکم، تأکید میکند که بابکیّه آیین خود را به یکی از پادشاهان پیش از اسلام به نام شروین منسوب میکنند و برآنند که شروین افضل از حضرت محمّد و دیگر انبیا بوده است؛۸۴ دوم، از یک جشن بابکیّه یاد کردهاست که در آن «چراغها را خاموش کنند، مردان و زنانشان به هم درآمیزند و می گسارند و ساز و نای نوازند.»۸۵ روایات بغدادی درباره بابک و بابکیّه اگرچه آمیخته به اشتباهات تاریخی است، (مثل اشتباه در نام برادر بابک، عبداللّه،(ص ۲۵۱ و ۲۶۸) و آلوده به تهمت و دشنام، امّا بر روی هم دارای ارزش فراوان است. او در کتاب دیگر خود اصولالدّین بعضی اطلاعات کتاب الفرق را تکرار کرده است.۸۶
نخستین اثر فارسی در تاریخ خلفای عبّاسی زینالاخبار نوشته عبدالحیّ گردیزی است. این کتاب که در سال ۴۳۰ تألیف شدهاست به خاطر ذکر بعضی شورشهای تودهای و بیان شیوههای شکنجه و سرکوب این شورشها ارزشمند است. گردیزی نیز اشاراتی به قیام بابک کرده است.۸۷
مجلّدات ۱۴گانه کتاب خطیب بغدادی (درگذشته به سال ۴۶۳) اگرچه اطلاعات سودمندی از اوضاع اجتماعی و احوال شخصیتهای سیاسی-مذهبی قرن سوم به دست دادهاست، اما برای تحقیق ما چندان اهمیتی ندارد. خطیب بغدادی تنها در جلد سوم کتاب خود در ذکر خلافت معتصم عباسی از پیروزی معتصم بر بابک و تصرّف آذربایجان به وسیله افشین یاد کرده است.۸۸
اسفراینی (درگذشته به سال ۴۷۱) روایات مقدسی و بهویژه بغدادی را تکرار کرده و خرمدینان را از فرق مزدکی شمردهاست و آیین آنان را «حلالدانستن همه محرّمات» دانسته است. او نیز مانند بغدادی، نام عبداللّه برادر بابک را به خطا اسحاق ذکر کردهاست و نیز به آیین «چراغکشان» در جشن خرمدینان و اعتقاد آنان به «شروین» اشاره کرده است.۸۹
کتاب خواجه نظامالملک طوسی که در سال ۴۸۴ تألیف شدهاست، منبع بسیار ارزشمندی درباره خرمدینان است. خواجه نظامالملک در تألیف کتابش از منابع دست اوّلی چون تاریخ اصفهان و تاریخ خلفای بنیعباس که به دست ما نرسیده، استفاده کردهاست و در فصل مستقلی به جنبش خرمدینان پرداخته است. خواجه نظامالملک هم به عنوان مغز متفکر فئودالیسم دوره سلجوقی و هم به عنوان یک مسلمان متعصّب سنّی، کینه سوزانی نسبت به خرمدینان و مزدکیان ابراز کردهاست و نظراتش درباره بابک آلوده به تهمت و افتراست، با این همه به راستگویی و زهد و پرهیزگاری خرمدینان اشاره کرده است. سیاستنامه و سیرالملوک به خاطر ذکر نام رهبر خرمدینان نواحی اصفهان (علی مزدک) و ذکر جایگاههای خرمدینان در روستاهای اصفهان و نیز به خاطر پرداختن به بعضی اصول و عقاید آنان و چگونگی قتل بابک را ارزش فراوان برخوردار است. خواجه نظامالملک نیز مزدکیان، خرّمدینان، بابکیان (سرخجامگان)، باطنیّه (اسماعیلیه) و قرامطه را در یک ردیف قرار داده و آنان را «همدل» برای براندازی اسلام دانسته است.۹۰
در کتاب بیانالادیان تألیف ابوالمعالی محمدالحسینی العلوی که در سال ۴۸۵ نوشته شده، عباراتی درباره خرمدینان آمده است. مؤلف این کتاب خرّمدینان را جزو «زنادقه» به شمار آوردهاست که «تن آسانی و خرّمی اختیار کردهاند و از هر مذهبی آن گرفتهاند که ایشان را خوشتر آید.» وی مانند خواجه نظامالملک، خرّمدینان، قرامطه، زنادقه و اباحیّه را در یک ردیف قرار داده است.۹۱ در باب پنجم این کتاب مؤلّف شرح بلندی از «قصه بابک خرّمدین» به دست داده و با تکرار پارهای از روایات مقدسی و ابن ندیم، اطلاعاتی درباره دوران نوجوانی بابک ارائه کرده است. در این کتاب برای نخستین بار ما با چهره و شخصیت بابک آشنا میشویم که «بسیار ملیح بود و نیکو رو و خوش آواز.»۹۲
محمدبن عبدالکریم شهرستانی (درگذشته به سال ۵۴۸) از «تناسخ» و «حلول» در عقاید خرمدینان یاد کرده و زنادقه، قرامطه، مزدکیّه، اباحیّه و خرّمدینیّه را یکسان شمرده است.۹۳ او ضمن اشاره به فرقههای «خرّمدینیّه» تأکید کردهاست که «تشویش دین از آنان است.» شهرستانی یادآور شدهاست که در هر ولایتی خرّمدینان را به نام خاص میخوانند، چنانکه در اصفهان خرّمیّه، در ری مزدکیّه و سنبادیّه، در آذربایجان ذاقولیّه و در نواحی دیگر محمّره(سرخجامگان) مینامند.۹۴
عبدالکریم سمعانی (درگذشته به سال ۴۶۲) ذیل نام «بابک» و «خرّمی» اطلاعات سودمندی به دست داده و برای نخستین بار به نام پدر بابک -مرداس- اشاره کرده است. سمعانی با اشاره به جنگهای بابک با سپاهیان عباسی، روایت بغدادی، اسفراینی و دیگران در مورد جشن «چراغکشان» در آیین بابکیّه و اعتقاد آنان به «شروینشاه» را تکرار کرده است و نخستین مؤلّفی است که از فرقه «شروینیّه» در کوههای همدان خبر داده است.۹۵
کتاب ابن اثیر که………………. در سال ۶۲۸ تألیف شدهاست، بعد از تاریخ طبری و مروجالذّهب، کاملترین تاریخ در شرح وقایع سیاسی-اجتماعی قرن دوم و سوم هجری است. کتاب ابن اثیر در اساس، برگرفتهای است از متن کامل تاریخ طبری (که به دست ما نرسیدهاست) و نیز از نوشتههای بلاذری و دیگران. او نیز در ذکر «بیان آغاز کار بابک خرّمی» از خرّمدینان آذربایجان (جاودانیّه) یاد کردهاست که در «بذّ» جایگاه داشتند. ابن اثیر با اشاره به ریشه فرضی کلمه «خرمدین»، خرمدینان را سخت دشنام داده است.۹۶ او نیز مانند طبری، شرح مفصّلی از جنگهای بابک و اسارت و اعدام وی به دست داده و در پایان تأکید کرده است که تاریخ بابک و خرمدینان بسیار مهم و مفصل است و اگر افشین ریشه آنان را نمیکند، آنان سراسر ایران را میگرفتند و «ایرانیان نزدیک بود از قید عرب رها شوند.»۹۷
جوامعالحکایات اثر محمد عوفی (تألیف به سال ۶۳۰) نیز از مآخذ ارزشمند درباره بابک خرمدین و جنبش سرخجامگان است. عوفی در تألیف کتاب خود از برخی منابع تاریخی نایاب از جمله تاریخ خلفای بنیعبّاس استفاده کرده است. نوشتههای عوفی اگرچه خالی از تهمت و افترا نیست، اما دارای اطلاعات ارزشمندی است که در منابع دیگر دیده نمیشود. از جمله، سخن ابن سیّاح، مأمور خلیفه و مراقب بابک که هنگام رفتن به نزد خلیفه عباسی به بابک توصیه و تأکید کرد تا در برابر خلیفه به خاک افتد و ابراز پشیمانی و ندامت کند و از خلیفه طلب بخشش کند، اما بابک با دلیری بسیار از این کار خودداری کرد.۹۸ یا آخرین سخنان عبداللّه برادر بابک به جلاّدش پیش از مرگ که نشاندهنده وفاداری او به آرمان مردم است: «فلان دهقان را از من سلام برسان و بگوی در این حالت نیز ما را از شما فراموشی نیست.»۹۹
۲.منابع دست دوم:
گذشته از آنچه در بالا به عنوان منابع دست اوّل یاد کردیم، بسیاری از کتابهای تاریخی و مربوط به فرقههای اسلامی نیز از خرمدینان و بابک سخن گفتهاند. این منابع، مطالب خود را در اساس از همان مآخذ دست اوّل گرفتهاند و دارای اطلاعات سودمندی هستند. مهمترین این منابع عبارتند از:
مجملالتواریخ و القصص که مؤلفی ناشناس آن را در سال ۵۲۰ تألیف کردهاست و در آن با اشاره به منشاء واژه خرمدین به جنگهای بابک و چگونگی اعدام او اشارهای کرده است.۱۰۰
تلبیس ابلیس یا نقدالعلم و العلماء تألیف ابن جوزی (درگذشته به سال ۵۹۷) دارای اطلاعاتی است که بیشتر آنها از نوبختی و بغدادی و دیگران گرفته شده است. ابن جوزی با یکیشمردن زنادقه، قرامطه، باطنیّه، خرّمیه و بابکیّه بر آنان سخت تاخته است. ابن جوزی در پایان از اعدام بابک و شهامت و استواری وی به هنگام مرگ یاد کردهاست و سخن عبداللّه برادر بابک را خطاب به او آورده است.۱۰۱ ابن جوزی در کتاب دیگر خود نیز اشاراتی به خرّمدینان و قیام بابک کرده است.۱۰۲
کتاب ابن داعی (تألیف اوایل ۶۰۰) نیز از منابع سودمند در مورد خرمدینان است؛ این کتاب دوّمین تألیف درباره فرقههای اسلامی به زبان فارسی است. ابن داعی نیز مانند شهرستانی، باطنیّه و قرامطه و خرّمیه و بابکیه را در یک ردیف قرار داده و تأکید کردهاست که در هر منطقهای آنان را به نامی خاص مینامند: در اصفهان و نواحی آن خرمیه؛ در قزوین و ری مزدکی و سنبادی؛ در ماهین (کرمانشاه، دینور و نهاوند) محمّره و در آذربایجان قولیّه (ذاقولیّه، به گفته شهرستانی). ابن داعی خلاصهای از باورهای خرمدینان را به دست داده است.۱۰۳
در وفیاتالاعیان تألیف ابن خلکان (درگذشته به سال ۶۸۱) به قیام بابک و فرستادن عبداللّه بن طاهر به جنگ او اشارهای شده است. ابن خلکان گزارش خود را با اعدام بابک توسط معتصم عبّاسی و با قصیده ابو تمّام در ستایش معتصم به پایان برده است.۱۰۴ محمد بن حسن الدیلمی نیز در سال ۷۰۷ ضمن یکسانشمردن فرقههای باطنیّه، قرامطه، اباحیّه، ملاحده، زنادقه، مزدکیّه، بابکیّه و خرّمیه تأکید میکند که آیین آنان پیروی از هوای نفس، لذّتجویی و مباحدانستن همه محرّمات است. او درباره آیینها و مراسم بابکیّه، روایت بغدادی را تکرار کرده و از جشن «چراغکشان» یاد کرده است.۱۰۵
ذهبی (درگذشته به سال ۷۴۸) از خروج خرمدینان آذربایجان به سال ۱۹۲ یاد کردهاست و در ذکر حوادث ایام خلافت معتصم به جنگهای بابک با سپاهیان عباسی اشاره کرده و در پایان از چگونگی اسارت و اعدام بابک و پایداری و استقامت او به هنگام مرگ سخن گفته است.۱۰۶ ذهبی در کتاب دیگر خود نیز به این جنبش اشارهای کرده است.۱۰۷
مجموعه تاریخ ابن کثیر شامی (درگذشته به سال ۷۷۴) در شناخت اوضاع سیاسی-اجتماعی دوران عباسیان ارزشمند است. ابن کثیر در تألیف کتاب خود از تاریخ طبری و دیگر منابع پیشین سود برده است. او نیز در ذکر حوادث دوران معتصم عباسی از شورش خرمدینان نواحی همدان، اصفهان، ماسبذان و مهرجان یاد کرده و از جنگها و دستگیری و اعدام بابک سخن گفته است.۱۰۸
ابنخلدون در کتاب تاریخ معروف خود (تألیف ۷۹۷) از جنبش خرمدینان در زمان معتصم عباسی یاد کرده و آیین آنان را آیین «فرح» و «خرّمی» دانسته است. او در یک بخش مستقل به نام «جنگهای بابک خرّمی» به نبردهای بابک در طول خلافت مأمون و معتصم پرداخته که بر روی هم از تاریخ طبری گرفته است. ابن خلدون از دستگیری پسر و مادر بابک به دست ابوسفّاح (ابوالساج، به گفته طبری) و فرستادن آن دو به سوی افشین خبر داده است.۱۰۹
ابن عماد حنبلی در کتاب مفصّل خود به نخستین قیام خرمدینان در آذربایجان (سال ۱۹۲) اشاره کرده و سپس به قیام بابک پرداخته است. ابن عماد از اعتقاد سرخجامگان به تناسخ یاد کرده و در پایان از چگونگی اسارت و اعدام بابک سخن گفته است.۱۱۰ ابن عماد نیز سخن عبداللّه برادر بابک را به هنگام شکنجه و اعدام آورده است.۱۱۱
بسیاری از کتابهای تاریخی مربوط به اصول عقاید نیز از خرّمدینان و جنبش بابک یاد کردهاند.این کتابها مطالب خود را از مآخذ دست اول یا دوم اقتباس کردهاند و دارای اطلاعات سودمند و کارآمدی هستند؛ از آن جمله میتوان از کتابهای زیر نام برد:
مفاتیحالعلوم از احمد خوارزمی (درگذشته به سال ۳۸۷)، الدّیارات از ابوالحسن شابشتی (درگذشته به سال ۳۸۸)، التوحید و العدل از قاضی عبدالجّبار(درگذشته به سال ۴۱۵)، آثارالباقیه از ابوریحان بیرونی (تألیف حدود ۳۹۰)، مختصر الفرق بین الفرق از ابوالفرج رسعنی (تألیف ۴۳۷)، فضائح الباطنیّه از ابوحامد محمد غزّالی (درگذشته به سال ۵۰۵)،اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین از امام فخرالدین رازی (درگذشته به سال ۵۶۴)، تاریخ مختصر الدّول از ابنالعبری (درگذشته به سال ۶۸۵)، تاریخالزّمان از ابنالعبری (تألیف حدود ۶۷۲)، مراصدالاطلاع از صفی الدّین بغدادی (تألیف ۷۰۰)، زبدهالتواریخ از جمالالدین کاشانی (تألیف ۷۱۷)، نزههالقلوب از حمداللّه مستوفی (تألیف ۷۳۵)، تاریخ گزیده از حمداللّه مستوفی (تألیف ۷۴۰)، فواتالوفیات از محمدبن شاکر الکتبی(درگذشته به سال ۷۶۴)، مرآتالجنان از ابومحمد یافعی (درگذشته به سال ۷۶۸)، تاریخالخلفاء از جلالالدین سیوطی (درگذشته به سال ۹۱۱)، روضهالصّفا از محمّدبن میرخواند (درگذشته به سال ۹۰۳)، حبیب السیَر از میرخواند (تألیف ۹۳۰)، زینهالمجالس از مجدالدّین حسینی مجدی (تألیف ۱۰۰۴)، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز از نادرمیرزا (تألیف۱۳۰۰ ).
با توجه به این مآخذ روشن میشود که مؤلفان اسلامی درباره اصول و عقاید خرّمدینان و سرخجامگان به طور کلی و درباره شخصیت و اخلاق و افکار «بابک خرّمدین»، بهویژه سکوت کردهاست و یا روایات آنان آلوده به تهمت و تحریف و دشنام است. با این همه در بررسی جنبش سرخجامگان نفی کامل این اخبار و روایات کاری نادرست خواهد بود. روایات و اخبار مورّخان اسلامی از جهت ارائه برخی اطلاعات دارای ارزش فراوان است به شرطی که این روایات و اخبار با دیدی انتقادی ارزیابی شوند.
۳.منابع و تحقیقات جدید
از محققان معاصر، برای نخستین بار استاد سعید نفیسی در سال ۱۳۱۲ خورشیدی (۱۹۳۳ م) مقالههایی درباره بابک خرمدین نوشت.۱۱۲ این مقالهها چندین سال بعد با الحاقات و اضافات در کتاب «بابک خرّمدین، دلاور آذربایجان» منتشر شد.۱۱۳
استاد سعید نفیسی تأکید میکند که مورّخان و دیگر کسانی که درباره خرمدینان سخن راندهاند، درست نتوانستهاند حقیقت را دریابند،۱۱۴ اما خود نیز نظر روشنی درباره مبانی اعتقادی خرّمدینان ارائه نمیدهد و در حقیقت دچار نوعی تردید و ابهام است. او نخست مینویسد: «چیزی که ظاهرا مسلّم است اینست که دین خرّمی یکی از فروع دین مزدکی بوده و خرمدینان را مزدکیان جدید و مزدکیان پس از اسلام باید دانست.»۱۱۵ اما سرانجام تأکید میکند که «از قراین میتوان حدس زد که مذهب خرّمدینی از دو عنصر اصلی مرکّب بوده است: نخست یک عنصر آریایی ایرانی پیش از اسلام که شاید برخی از عقاید مزدکیان جزو آن بوده، و دوّم: یک عنصر ارتجاعی و ملّی ایرانی پس از اسلام که مانند همه جنبشهای دیگر بوده است.»۱۱۶ وی کمترین توضیحی درباره «عنصر آریایی ایرانی پیش از اسلام» نمیدهد و نیز روشن نمیکند که منظور او از «عنصر ارتجاعی و ملّی ایرانی پس از اسلام» چیست؟
کتاب استاد سعید نفیسی بیگمان کوشش بسیار ارزندهای است برای شناخت مآخذ تاریخی مربوط به جنبش بابک خرمدین، اما این کتاب فاقد یک تحلیل تاریخی-اجتماعی درباره چگونگی پیدایش و گسترش و سرکوب این جنبش است.
استاد غلامحسین صدیقی نخستین محقّق ایرانی است که با شیوهای آکادمیک جنبشهای ایرانیان در قرون نخستین اسلام را مطالعه و بررسی کرده است. کتاب او به نام «جنبشهای مذهبی ایرانیان در قرن دوم و سوم هجری»،یک تحقیق دانشمندانه درباره بابک خرّمدین و یک بررسی انتقادی از مآخذ موجود درباره خرّمدینان را در بر دارد.۱۱۷
بابک خرمی
صدیقی با آنکه خود تأکید میکند که «شناخت جنبشهای قرون دوم و سوم هجری بدون مطالعه شرایط روحی و اجتماعی زاینده این جنبشها مشکل است،»۱۱۸ امّا در سراسر تحقیقات خود و بهویژه در مطالعه جنبش بابک خرمدین به این اصل مهمّ وفادار نماندهاست، بلکه اساسا به توضیح شرایط دینی ظهور این جنبشها پرداخته و به همین جهت همه جنبشهای اجتماعی این دوران را «جنبشهای مذهبی» ارزیابی کرده است.
اینکه صدیقی تمام جنبشهای اجتماعی ایران در قرن دوم و سوم هجری را «دینی» نامیدهاست، مورد تأیید ما نیست، چراکه جنبشهای دینی پیش از هر چیز برای تحقّق آرمانها و اصول دینی مبارزه میکنند؛ گذشته از این، چنانکه پیش از این نشان دادهایم،۱۱۹ در تمامی قرون وسطی هرگونه مبارزه سیاسی-اجتماعی و فلسفی شکل دینی داشته و در نقابی از عرفان و مذهب تجلّی میکرده است و جز این نیز نمیتوانست باشد. این امر را به آسانی از مجموعه مناسبات اجتماعی و محدودیّتهای تاریخی آن زمان میتوان درک کرد و به هیچ وجه محتوای اجتماعی یا جوهر سیاسی این جنبشها را تحت شعاع قرار نمیدهد. به همین دلیل ما برآنیم که جنبشهایی مانند جنبش بابک خرمدین را نخست باید جنبشهای اجتماعی-سیاسی نامید، زیرا رهبران این جنبشها بیشتر مبارزان اجتماعی بودهاند تا مجاهدان دینی.
صدیقی تحقیقات خود را با مطالعه آیینهای زرتشتی و مانوی آغاز کرده و به آیین میترا توجهی نکرده و از این رو تأثیر آیین میترایی را بر آیینها و باورهای خرمدینان بازگو نکرده است. وی پیوند خرمدینان و مزدکیان را بهدرستی نشان داده و تأکید کردهاست که «خرّمدینان، در حقیقت، همان مزدکیان جدیدند.»۱۲۰
صدیقی با تکیه بر بعضی روایات تاریخی تأکید کرده است که «بابک نسبت به اعراب کینهمند بود و آنان را خوار میداشت و از آنان به عنوان یهود یاد میکرد.»۱۲۱چنین برداشتی از روایات تاریخی -که بعدها محققان دیگر نیز به آن استناد کردهاند- باید با احتیاط همراه باشد، چراکه بنابر همین منابع، منظور بابک از یهود، سپاهیان عباسی و عمّال خلیفه بودند نه تودههای عرب مسلمان.۱۲۲ از این گذشته، بابک و یاران او در سرزمین خود برای رهایی از تسلط اعراب مهاجم و مهاجر میجنگیدند. در چنان جنگ عادلانهای طبیعی است که گاهی تر و خشک با هم بسوزند. با این حال، منابع تاریخی از مدارای مذهبی سرخجامگان نسبت به ادیان و اقوام دیگر یاد کردهاست. طبق این منابع، پیروان بابک حتّی در ساختن مسجد، مسلمانان را یاری میکردند.۱۲۳
صدیقی با استناد به تاریخ طبری نتیجه گرفته است که «بابک دارای زنان بسیار بوده که خوب یا بد با وی زندگی میکردند»۱۲۴ چنین برداشتی از روایت طبری نیز نادرست مینماید. به علاوه، روایت دیگری که صدیقی در ادامه روایت طبری آوردهاست (روبهروکردن این زنان با بابک به دستور افشین) بهروشنی نشان میدهد که این زنان جزو اسرای جنگی اردوی بابک بودهاند و خود گفتهاند که «بابک با آنان به مهربانی و نیکویی رفتار میکرد.»۱۲۵
در بررسی منابع تاریخی مربوط به قیام بابک خرّمدین نیز لغزشهایی وجود دارد؛ از جمله در بررسی و نقد روایات سیاستنامه صدیقی یادآور شده است که «خواجه نظامالملک در روایات خود از کتاب تجاربالامم استفاده کرده است.»۱۲۶ در حالی که خواجه نظامالملک از تجاربالامم ابن مسکویه نامی نبرده، بلکه در روایات خود از تاریخ طبری و تاریخ اصفهان و تاریخ خلفای بنیعباس استفاده کرده است.۱۲۷ به هر حال، تحقیقات استاد صدیقی در مورد جنبشهای اجتماعی ایرانیان در قرن دوم و سوم هجری از ارزش بسیار برخوردار است و دریغ است که پس از گذشت ۵۰ سال، متن این تحقیق ارزنده هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
همزمان با کتاب صدیقی (در سال ۱۹۳۸) تحقیق دیگری به همّت محسن عزیزی با نام تسلّط عرب و شکوفایی احساسات ملّی در ایران منتشر شد.۱۲۸ این کتاب نیز جنبشهای اجتماعی ایرانیان پس از حمله اعراب را بررسی کرده و برخلاف رساله صدیقی، در آن به شرایط اجتماعی-سیاسی ظهور این جنبشها توجه اساسی شده است.۱۲۹ مؤلف، جنبش سرخجامگان را یک «قیام سیاسی-مذهبی با گرایش ضدعرب و ضداسلامی» نامیدهاست، اما به بررسی آموزههای فلسفی-دینی آنان نپرداخته است.
استاد ذبیحاللّه صفا نیز با سلسله مقالاتی درباره بابک خرّمدین، ضمن اینکه قیام بابک را یک قیام دینی مینامد، تأکید میکند که «قیام بابک مبتنی بر اساس انتقامجویی ملّی و مخالفت با حکومت عرب بود. این امر یکی از اسباب عمده کینه مؤلّفین مسلمان نسبت به بابک گردیده است.»۱۳۱ مقالات استاد ذبیحاللّه صفا در توضیح اصول عقیدتی سرخجامگان مبتنی بر روایات ابنندیم و دیگران است. او نیز مانند دکتر صدیقی مینویسد که «پیروان بابک، مسلمانان را جهود میخواندند.»۱۳۲
استاد علیاکبر دهخدا در لغتنامه خود ذیل عنوان «بابک خرّمدین» صفحاتی را به شرح زندگی و مبارزات بابک اختصاص داده و ضمن آن بخشهایی از تحقیقات استاد سعید نفیسی را نیز نقل کرده است.۱۳۳
احمد کسروی در کتاب «شهریاران گمنام» اطلاعات ارزندهای درباره خاندان روّادیان -که منطقه آذربایجان و از جمله ناحیه بذّ (مرکز اصلی خرّمدینان) را در چنگ داشتند- به دست داده و ضمن اشاره به قیام بابک، موقعیت جغرافیایی قلعه بذّ را بازگو کرده است.۱۳۴
استاد عبدالحسین زرینکوب، ضمن اینکه جنبش بابک را «فتنه بابک» نامیدهاست، درباره عقاید خرمدینان و سرخجامگان با احتیاطی عالمانه نظر داده است:
«دین خرّمی زندقهای بود مسلّح که ظاهرا هدف آن احیاء و شاید اصلاح آیین مزدک بود و بقایای یاران ابومسلم و شاید ناراضیان دیگر هم به آن نهضت پیوسته بودند… جاویدان و بابک در آیین آنها چیزهای تازهای پدید آوردند.»۱۳۵
استاد زرّینکوب امّا از این «چیزهای تازه» سخنی نگفته است. وی از نخستین محققان ایرانی است که در بررسی تاریخ اجتماعی ایران به شرایط اجتماعی-سیاسی ظهور جنبشها توجه کرده است. وی نمایشنامه جالبی نیز به نام بابک و بازگشت قهرمان نوشته است.۱۳۶ در اینجا از نمایشنامه خوب قیام بابک نوشته هوشنگ باختری۱۳۷ و نیز نمایشنامه بابک نوشته جمشید خرّمی باید یاد کرد.۱۳۸
«همایون-الف» نیز در مجله هوخت در مقاله کوتاهی به قیام بابک پرداختهاست۱۳۹ و گویا این نام مستعار باید متعلق به نویسنده سلسله مقالات «داستان تاریخی بابک و افشین» در همان مجله باشد.۱۴۰
سید محمدرضا خسروشاهی در کتاب علل ظهور فرق و مذاهب اسلامی در فصل مربوط به فرقه کیسانیّه (پیروان و معتقدان محمّد بن حنفیّه) از خرّمیه یا بابکیّه یاد کرده و روایات بغدادی و شهرستانی و اسفراینی و استاد سعید نفیسی را نقل کرده است.۱۴۱
غلامحسین ساعدی در کتاب خیاو یا مشکینشهر، ضمن اشاره به قیام بابک از قلعههای «بابک خرّمدل» در این منطقه یاد کرده است. این نامگذاری از نظر مردم گویا نشانه خرّمی و شادخواری سرخجامگان بوده است. ساعدی دو افسانه رایج در این منطقه مربوط به بابک خرمدین را ضبط کرده است.۱۴۲
پژوهش باستانشناسانه سیفاللّه کامبخشفرد به نام قلعه «بذ» یا «جمهور» (مرکز مبارزاتی بابک خرمدین) از ارزش فراوان برخوردار است. این مقاله که با عکسها و نقشههایی همراه است، ما را از موقعیّت سوقالجیشی این قلعه و دشواری دسترسی به آن آگاه میکند.۱۴۳ اسماعیل دیباج نیز در مقالهای درباره «آثار باقیمانده از شهرها و قلعههای آذربایجان» به قعله «بذ» یا «جمهور» اشاره کرده و موقعیّت جغرافیایی آن را شرح داده است.۱۴۴
«حماسه بابک خرّمدین» سروده حسین بهزادی اندوهجردی۱۴۵ برخلاف منظومه بلند حماسه بابک، سروده علی صبوری۱۴۶ از ارزش ادبی و هنری برخوردار است. کوشش نادعلی همدانی نیز در معرفی زندگی و حماسیه بابک خرّمدین ارزشمند است.۱۴۷
احسان طبری مقاله مختصر اما مفیدی درباره بابک نوشته و در آن به بعضی عقاید سرخجامگان اشاره کرده است.۱۴۸ طبری بهدرستی بر جنبه مزدکی قیام بابک و پیوند فکری خرمدینان و مزدکیان تأکید کردهاست، امّا نظر نادرستی درباره افشین و مازیار داده و از این دو به عنوان «انقلابی» و «یار و همپشت بابک خرمدین» یاد کرده است.۱۴۹
نوشتههای عبدالرفیع حقیقت ضمن اینکه مطالب تازهای درباره بابک ندارد، اساسا متکی بر تحقیقات استاد سعید نفیسی و استاد عبدالحسین زرینکوب است.۱۵۰ نوعی وطنپرستی افراطی در سراسر نوشتههای وی به چشم میخورد. نویسنده با چنین تعصّبات و تعلّقاتی مازیار را به غلط «عصیانگر بزرگ و شیرمرد طبرستان» مینامد و افشین (سردار خلیفه عباسی و عامل اصلی دستگیری و اسارت بابک) را نیز «غمخوار ایرانیان» قلمداد کرده است.۱۵۱
نوشتههای عباس پرویز۱۵۲ نیز ضمن اینکه از تحلیل تاریخی قیام بابک به دور است، همان نارسایی و ضعفهای کتاب عبدالرفیع حقیقت را دارد. در این کتاب از گفتههای مقدسی درباره عقاید خرّمیه ترجمه نارسایی شدهاست که خواننده را دچار برداشتهای نادرست میکند.۱۵۳
محمدجواد مشکور نیز جنبش بابک را «یک نهضت مذهبی و اشتراکی که با احساسات ملی توأم بوده» دانسته و خرّمدینان را از بازماندگان فِرَق مزدکی در ایران به شمار آوردهاست که به تناسخ باور داشتهاند.۱۵۲ مشکور یادآور میشود: «بعضی مورّخین خرّمیه را از پیروان شروین بن سرخاب از شاخه کیوسیّه از آل باوند شمردهاند. این نسبت نبایستی بیوجه باشد، زیرا کیوس، برادر انوشیروان و پسر قباد، مزدکیمذهب بود و به همین دلیل به دست برادرش خسرو انوشیروان کشته شد.»۱۵۵ اما مشکور «بعضی مورّخین» را معلوم نکرده و تنها با ارجاع به کتاب دیگر خود تاریخ مذاهب اسلام یا ترجمه الفرق بین الفرق کوشیدهاست نظر خود را پایهدار کند. به نظر ما، عقیده استاد مشکور در انتساب خرمدینان به شروین بنسرخاب نادرست و بدون مبنای اصیل تاریخی است. به این نکته در فصل ششم رساله خود خواهیم پرداخت.
مقاله بلند مصطفی رحیمی با نام «بابک: حماسهای در تاریخ»، اگرچه بر پایه تحقیقات و مآخذ سعید نفیسی است، اما سودمند است. نویسنده ضمن تأکید بر پیوند خرمدینان با آیین مزدک، زمینههای اجتماعی-سیاسی و اقتصادی قیام بابک را به درستی نشان دادهاست و به جنبههایی از اصول اخلاقی و اعتقادی سرخجامگان اشاره میکند.۱۵۶
سید علیمهدی نقوی، محقّق پاکستانی در رساله دکترای خود در دانشگاه تهران به نام «عقاید مزدک»، نهضت خرّمدینان را هم از نظر تعلیمات و مرام سیاسی و هم از نظر جنبههای مبارزاتی و انقلابی همانند قیام مزدک ارزیابی کرده است.۱۵۷
کتاب «م.پرمون» تحقیق یا بررسی جدید درباره بابک نیست بلکه بازنویسی یا خلاصهای است از تحقیقات استاد سعید نفیسی.
سیدجمال ترابطباطبایی نیز در کتاب آثار باستانی آذربایجان از قلعه «بذ» یا «جمهور» (ستاد مرکزی بابک خرّمدین) سخن گفتهاست و ضمن اشاراتی به زندگی و مبارزات بابک، بخشی از مقاله سیفاللّه کامبخشفرد را نقل کرده است.۱۵۹
حسینعلی ممتحن نیز در کتاب راز بقای تمدن و فرهنگ ایران به خرمدینان و قیام بابک خرّمدین پرداختهاست که حاوی نکات تازهای درباره این جنبش نیست، بلکه بر پایه تحقیقات استاد زرّینکوب، استاد نفیسی و دیگران است.۱۶۰
استاد عبّاس زریابخویی در بیست و نهمین کنگره جهانی شرقشناسان در پاریس، سخنرانی کوتاهی درباره بابک خرّمدین ایراد کرد که به نظر میرسد متن آن چاپ و منتشر نشده است.۱۶۱
رساله دکترای خانم شهیندخت کامرانمقدّم نیز اگرچه بر پایه تحقیقات و مآخذ استاد سعید نفیسی و مقاله مصطفی رحیمی و بعضی نظرات رستم علیاوف قرار دارد، اما بر روی هم ارزشمند است.۱۶۲
کتاب ابوذر ورداسبی نیز حاوی نکته تازهای درباره قیام بابک نیست، بلکه بازنویسی تحقیقات سعید نفیسی و دیگران است.۱۶۳
کتاب «از مزدک تا بعد» تألیف رحیم رئیسنیا مطلب اساسی خود را به جنبش بابک خرّمدین اختصاص داده است.۱۶۲ مؤلف کتاب به طور کلی از دیدگاه درستی درباره موضوع تحقیق برخوردار است، امّا نوعی تحلیل عامیانه مارکسیستی در بیان مسائل تاریخی و نیز نوعی آشفتگی در ارائه بحثها به کتاب آسیب جدّی رسانده است. این مؤلف نیر کتاب خود را از قیام مزدک آغاز کرده و کوشیده است تا منشاء تاریخی جنبش خرّمدینان و پیوند آن با عقاید مزدک را نشان دهد. کتاب از مزدک تا بعد از روش علمی تدوین و ارائه اسناد تاریخی بهرهمند نیست؛ به عبارت دیگر، رئیسنیا در سراسر کتاب در نقل قولها و روایات تاریخی کمابیش هیچ مرجع دقیقی به دست نداده است. گاه به نظر میرسد مؤلّف خود از منابع و مآخذ اصلی (دست اول) استفاده نکرده، بلکه اطلاعات و روایات خود را از محقّقان دیگر گرفته است. این نظر وقتی تقویت میشود که بدانیم مؤلّف، گفتهها و روایاتی به بعضی مؤلفان نامدار نسبت میدهد که در حقیقت متعلق به آنان نیست.۱۶۵ با این همه کوشش رحیم رئیسنیا در معرفی خرمدینان و جنبش بابک خرّمدین ارزشمند است.
کتاب خسرو خسروی۱۶۶ درباره بابک و خرّمدینان اشاراتی مختصر و مفید دارد.
غلامرضا انصافپور در کتاب روند نهضتهای ملّی و اسلامی در ایران از «سرخدرفشان مزدکی» (خرمدینان) یاد کرده و طی آن به زمیههای تاریخی-اجتماعی پیدایش خرمدینان به عنوان «دنباله نهضت بزرگ مزدک و مزدکیان که تمامی خصایص اجتماعی آن را با خود داشت» اشاره کرده است.۱۶۷
استاد احسان یارشاطر در مقاله فاضلانه و پرارزش خود با نام «کیش مزدکی»۱۶۸ پیوند عقیدتی خرمدینان و مزدکیان را نشان داده و مانند صدیقی، خرمدینان را همان مزدکیان دانسته است.۱۶۹ استاد یارشاطر با استناد به منابع دست اوّل جنبههایی از جهانشناسی، فلسفه دینی و اخلاق و آداب دینی خرمدینان را بازگو کرده است.۱۷۰
استاد غلامحسین یوسفی نیز در دانشنامه ایرانیکا مقالهای جامع درباره «بابک خرمی» نوشته است.۱۷۱
بررسی تحقیقات نویسندگان ایرانی بدون اشاره به کتاب بینظیر و برجسته استاد عباس اقبالآشتیانی، خاندان نوبختی، بیشک ناقص خواهد بود. این کتاب ضمن اشارهای گذرا به خرّمدینان (بابکیّه یا محمّره) به خاطر ارائه چند مأخذ تاریخی-کلامی مربوط به این جنبش و بهویژه به خاطر معرّفی فرقههای مختلف اسلامی از ارزش فراوان برخوردار است.۱۷۲
با توجه به تحقیقات نویسندگان ایرانی، میتوان گفت که این آثار و پژوهشها بر روی هم از تأثیر آیینها و باورهای میترایی بر جنبش سرخجامگان غافلاند، اگرچه برخی بر جنبههای مزدکی عقاید سرخجامگان به درستی تأکید کردهاند. بررسی پژوهشهای محققان خارجی در این باره مبحثی دیگر است که در کتاب خود در این باره به آن خواهیم پرداخت.
پانویسها
(*)این مقاله، پیشگفتار کتاب منتشرنشده جنبش سرخجامگان (بابک خرّمدین) است. خلاصهای از فصل اوّل این کتاب با نام «قیام مزدک» در نشریه الفبا(بهار ۱۳۶۲، پاریس) و فصل چهارم آن با نام «زمینههای اقتصادی-اجتماعی و سیاسی جنبش سرخجامگان» در نشریه فصلی در گلسرخ (تابستان ۱۳۶۴، پاریس) منتشر شده است. این نوشتار پیشتر در فصلنامهی ایراننامه، زمستان ۱۳۶۹، شمارهی ۳۳، صفحههای ۵۷ تا ۸۹ منتشر شده است.
(۱).خواجه نظامالملک گزارش کمابیش درستی از چگونگی کشتار مزدکیان به دست میدهد. نگاه کنید به سیاستنامه، تصحیح جعفر شعار، انتشارات جیبی، تهران، ۱۳۶۴، صص ۲۳۵-۲۴۸.
(۲).بعضی از مورّخان تأکید میکنند که «نوشیروان چون دید قتل به افراط رسیده… لاجرم بر بقایای آن طایفه [مزدکیان] ابقاء نمود.» خواندمیر، حبیب السّیر، انتشارات خیام، تهران، ۱۳۳۳، ص ۲۴۰، زینالعابدین شیروانی بستان السیاحه، انتشارات نسائی، تهران، بدون تاریخ، ص ۶۰۶.
(۳).اینکه در قیامهای آینده «مزدکیان جدید»، ستاد مرکزی قیام مقنّع در قلعه کوهستانی «سام» یا سنام (نزدیک شهر کش در حوالی بخارا)، ستاد مبارزاتی بابک خرّمدین در قعله کوهستانی «بذّ» (در کوههای سبلان) و مرکز مبارزات حسن صبّاح در قلعه الموت قرار داشت، باید یکی از عوامل پایداری این قیامها بوده باشد.خواجه نظامالملک نیز از خرّمدینان سپاهان (اصفهان) که «در کوهها مأوا گرفتهاند» یاد کرده است، سیاستنامه، همان، ص ۲۸۵.
(۴).سیاستنامه، همان، ص ۲۴۹.همچنین نگاه کنید به:مجملالتواریخ و القصص، مؤلف ناشناس به تصحیح ملکالشعرای بهار، انتشارات کلاله خاور، تهران،۱۳۱۸ ش،ص ۳۵۴ و ۳۵۸.
(۵).درباره این مقاومتها، شورشها و سرکوبها نگاه کنید به علی میرفطروس، ملاحظاتی در تاریخ ایران و اسلام، انتشارات فرهنگ، فرانسه-کانادا، ۱۹۸۸، صص ۶۷-۹۳.
(۶).نگاه کنید به.احمد بن یحیی بلاذری، فتوحالبلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۶، ص ۱۰۱ و ۱۶۷ و ۱۶۸ و ۲۸۸، و ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، به تصحیح مدرّس رضوی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۵۱،ص ۴۲ و ۶۶. درباره سایر موارد و مواد این صلحنامهها نگاه کنید به: محمد بن جریر طبری، تاریخ الرّسل و الملوک، ترجمه صادق نشأت، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۵۱، ص ۴۱۴ ،۴۲۴ ،۴۲۷.
(۷).ابن اثیر، الکامل، ج ۷، ص ۸۶؛ فتوح البلدان، ص ۲۹۴، ۳۰۹؛ همچنین نگاه کنید به: ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج ۱۱، ص ۵۹، به نقل از محمدجواد مشکور، نظری به تاریخ آذربایجان، انتشارات انجمن آثار ملی، تهران، ۱۳۲۹، ص ۱۳۵، احمد کسروی، شهریاران گمنام، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۳۵، ص ۱۴۳.
(۸).تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۵۶، ج ۲، ص ۳۶۱-۳۶۲.
(۹)فتوح البلدان، همان، ص ۱۴۰،۱۶۵-۱۶۶ ،۱۶۷-۱۶۸؛ احمد بن ابی یعقوب(یعقوبی)، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۵۶، ص ۱۲۶؛ ابن فقیه همدانی، مختصر البلدان، ترجمه ح. مسعود، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۹، ص ۹۶، ۱۲۶، ۱۵۲-۱۵۳.
(۱۰).یعقوبی در ذکر طغیان این مالکان به سال ۱۹۸(سه سال پیش از قیام بابک) یادآور میشود: «در آذربایجان محمد بن روّاد ازدی و یزید بن بلال یمنی و محمد بن حمید همدانی و عثمان بن افکل و علی بن مرطائی و در عراق عجم [جبال: همدان، کرج، اصفهان، ری و...] ابودلف عجلی و مرّه بن ابی ردینی و علی بن بهلول و محمد بن زهره… سر به طغیان برداشتند.» تاریخ یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۴۶۱-۴۶۲. همچنین نگاه کنید به: سیاستنامه، همان، ص ۲۸۰.
(۱۱).حسن بن محمد قمی، تاریخ قم، تصحیح سید جلالالدین تهرانی، چاپ مجلس، تهران، ۱۳۱۳، ص ۴۸، ۲۶۲،۲۶۳.
(۱۲)بعضی از مورخان در ذکر نخستین کار بابک در نواحی آذربایجان، پس از رسیدن به رهبری خرّمدینان، یادآور میشوند: «و اول کاری که کرد بر جماعتی از عرب یمنی تاخت و همه را کشت و آن نواحی را گرفت.» ابوالمعالی محمد بن الحسینی العلوی، بیان الادیان، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، فرهنگ ایرانزمین، تهران،۱۳۴۱، ج ۱۰، ص ۳۰۰. در منابع دیگر از این «جماعت عرب یمنی» فقط به نام «مسلمانان» یاد شده است. نگاه کنید به: مطهّر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ (آفرینش و تاریخ)، ترجمه محمدرضا شفیعیکدکنی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۵۲، ج ۶، ص ۱۱۶؛ محمد عوفی، منتخب جوامع الحکایات، به تصحیح و تحشیه ملکالشعرای بهار، انتشارات وزرات فرهنگ، تهران، ۱۳۲۴، ص ۲۵۵.
این گونه واکنشهای ضد عربی در نواحی دیگر ایران نیز وجود داشته است. مثلا در همین دوران، مردم طبرستان «در یک روز اصحاب خلیفه (یعنی اعراب) را در شهر و بازار و مسجد و حمّام و خانقاه و هرکجا که مییافتند میکشتند و زنان طبرستانی که شوهر از عرب کرده بودند شوهرهای خود را میگرفتند و آنها را میکشتند و چنان شد که از حدّ تمیشه تا به گیلان یک روز دمار از روزگار آنها [اعراب] برآوردند.» ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان، رویان و مازندران، به کوشش محمدحسین تسبیحی، انتشارات شرق، تهران،۱۳۴۵ ، ص ۶۰؛ ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، کلاله خاور، تهران، ۱۳۱۴، ج ۱، ص ۱۸۳.
(۱۳)ابن حزم،الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، مصر، ۱۳۱۷، ج ۲، صص ۱۱۵-۱۱۶؛ و عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، به حواشی محمّد بدر، مطبعة المعارف، مصر، ۱۳۲۸ هـ،ص ۱۷۳؛ خواجه نظامالملک طوسی، سیاستنامه، همان، ص ۲۵۰،۲۸۵-۲۸۶؛ شاکر مصطفی، دوله بنی العبّاس، نشر وکالة المطبوعات، کویت، ۱۹۷۳، ج ۱، ص ۲۶۹.
(۱۴)سلمان فارسی به دنبال آزار مانویان و مزدکیان از ایران گریخت، امّا در حوالی حجاز، قبیله بنیکلب او را به بردگی گرفتند و سپس به قبیله دیگری فروختند و سرانجام در شمار بردگان حضرت محمد درآمد و آن حضرت سلمان را به خاطر آگاهی و دانشش آزاد کرد و جزو مشاوران خویش قرار داد. رفتار و کرداری که از سلمان نقل میکنند گرایشهای ضداشرافی و شاید مزدکی او را نشان میدهد. سلمان، خود میگفت: «از اهالی جی (اصفهان) است و آتشپرست (زرتشتی) بوده و در خدمت پدرش تحصیل علوم کرده است.» حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی،انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۳۹، ص ۱۶۵، فخرالدین بناکتی، تاریخ بناکتی، به کوشش جعفر شعار، انتشارات انجمن آثار ملی، تهران، ۱۳۴۸. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به:
Louis Massignon,Salman pak et les premices spiritulles de I’Islam iranien,Paris,1934.
(15).اخبار العبّاس،مؤلّف گمنام، به تصحیح دوری و مطلّبی، بیروت، ۱۹۷۱،ص ۱۵۹،۲۱۲،۴۰۳-۴۰۴، محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۵۳، ج ۹، ص ۴۰۸۹، ۴۱۶۴؛ آفرینش و تاریخ (البدء و التاریخ)، همان، ج ۶، ص ۶۳-۶۴؛ ابن اثیر، کامل، ج ۸، ص ۹۵.
(۱۶).تاریخ طبری، همان، ج ۹، ص ۴۱۶۴؛ آفرینش و تاریخ، همان، ج ۶، ص ۶۳؛ ابن حزم، الفضل، همان، ج ۴، ص ۱۸۶.
(۱۷).ابوالحسن مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۴۷، ج ۲، ص ۲۹۷.
(۱۸).سیاستنامه، همان، ص ۲۴۹.
(۱۹).همان، ص ۲۵۰-۲۵۱، ۲۷۹.
(۲۰).تاریخ بخارا، ص ۹۴، ۹۷.
(۲۱).مروج الذّهب، همان، ج ۲، ص ۴۷۱.
(۲۲).ابوحنیفه دینوری، اخبار الطّوال، ترجمه صادق نشأت، بنیاد فرهنگ، تهران، ۱۳۴۶، ص ۴۳۰؛ تاریخ طبری، همان، ج ۱۴، ص ۵۹۵۸؛ منتخب جوامع الحکایات، همان، ص ۴۶۰.
(۲۳).ابوسعید عبدالحی گردیزی، زین الاخبار، به تصحیح و تحشیه عبدالحی حبیبی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۷، ص ۷۶.
(۲۴).از جمله این بحرانها و ستیزهگریها میتوان به موارد مهم زیر اشاره کرد:
جنگ داخلی میان امین و مأمون برای کسب قدرت خلافت عباسی (از سال ۱۹۴ هـ تا ۱۹۸)، قحطی و گرسنگی در نواحی آذربایجان، خراسان، ری و اصفهان و در عین حال تحمیل مالیاتهای سنگین بر مردم این نواحی، طغیان مالکان و خردهمالکان عربتبار در نواحی آذربایجان.
نگاه کنید به تاریخ طبری، همان، ج ۱۲، ص ۵۳۹۹-۵۴۲۹ و ج ۱۳، ص ۵۶۶۲؛ مروجالذّهب، همان،ج ۲، ص ۴۰۲ و ۴۰۴-۴۰۶ و ۴۴۲؛ تاریخ یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۴۶۱-۴۶۳.
(۲۵).نگاه کنید به سلسله مقالات سعید نفیسی، مجله مهر، دوره اول، شمارههای ۹ و ۱۰ و ۱۲، سال ۱۳۱۲ و دوره دوّم، شمارههای ۱ و ۳، سال ۱۳۱۳ و مجموعه همین مقالات (با الحاقات و اضافات) با عنوان بابک، دلاور آذربایجان، انتشارات فروغی، تهران، ۱۳۳۳.
Gholam hossein Sedighi, Les Mouvements religieux iraniens au IIeet au IIIesiecle de I’hegire, Paris,1938, pp.187-286
از این دو کتاب در بخش دوّم (بررسی منابع و تحقیقات جدید) سخن خواهیم گفت.
(۲۶) Chronique de Michel le-syrien tome 3,pp.50-53,ed.et tr.par J.B.Chabot,Paris, 1905.
همچنین نگاه کنید به ژ.مارکورات،«یک کنفرانس علمی درباره آذربایجان»، ترجمه رضازاده شفق، در مجله ایرانشهر، شماره ۷، برلین، مهرماه ۱۳۰۵، ص ۴۰۳-۴۰۴.
(۲۷). Chronique.Ibid.,Tome 3.pp.84,88-90,101.
(28) The Apology of al-Kindy,Written at the Court of al-Ma?mu?n,in Defence of Christianity against Islam,ed.and tr.by Dr.Tien, London, 1882, pp.13-15,19,22-25,37-38.
بخشهایی از رساله الکندی در این رساله دکتری آمده است:
G.Tartar,Dialogue islamo-chretien sous le calife le-Mamun(813-834), strasbourg, 1977.
(29).جلال برگشاد، بابک، ترجمه رحیم رئیسنیا و رضا انزابی، انتشارات نگاه، تهران، ۱۳۶۳، صص ۳۷۲-۳۸۰.
(۳۰).دیوان ابو تمّام، به شرح الخطیب التبریزی، تحقیق محمد عبده عزّام، ۴ جلد، دارالمعارف مصر، ۱۹۷۶.
(۳۱)دیوان ابو تمّام، همان، ج ۱، ص ۲۱۸، ۳۳۳،۳۳۵؛ ج ۲، ص ۱۸، ۲۰، ۲۶ ،۳۴، ۳۶-۳۷، ۳۹، ۱۳۸، ۳۳۲ ،۳۶۷، ۳۷۴؛ ج ۳، ص ۱۳۵، ۱۳۷، ۱۴۱، ۲۳۶، ۲۳۷، ۳۱۶-۲۳۲-۲۶۶، ۳۱۶-۳۱۹؛ ج ۴، ص ۶۴۹-۶۵۶.
(۳۳).همان، ج ۲ ،ص ۴۰، ج ۴، ص ۶۵۲.
(۳۴).معجم البلدان، دار صادر، بیروت، ۱۳۷۴-۱۳۷۶ هـ/۱۹۵۵-۱۹۵۷ م، ج ۱، ص ۶۵، ۱۵۲، ۳۶۰-۳۶۱؛ ج ۲، ص ۴۵۳؛ ج ۵، ص ۲۴۴-۲۴۵.
(۳۵).ابن خردادبه،المسالک و الممالک،طبع بردل،لیدن،۱۸۸۹؛ص ۱۱۹-۱۲۲.
(۳۶).خلیفه بن خیّاط، تاریخ، تحقیق سهیل زکار، طبع وزاره الثقافه، دمشق، ۱۹۶۸،ج ۲، ص ۶۸۶، ۷۳۹، ۷۷۷-۷۷۸،۷۸۶-۷۸۸.
(۳۷)اخبار العبّاس (مؤلف گمنام)، به تصحیح دوری و مطلّبی، دارالطیعه، بیروت،۱۹۷۱، ص ۱۵۹، ۲۱۲ ، ۲۰۳-۲۰۲.
(۳۸).کتاب المعارف، با مقدمه وستنفلد، چاپ گوتینگن، آلمان، ۱۸۵۰، ص ۱۹۸.
(۳۹).تاریخ یعقوبی، همان، ج ۲، صص ۴۸۲-۴۸۳.
(۴۰)کتاب بغداد، به تصحیح محمد زاهد کوثری، نشر الثقافه الاسلامیّه، قاهره، ۱۳۶۸ هـ/۱۹۴۹ م، ص ۷۴.
(۴۱)تاریخ یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۳۹۸، ۴۸۳-۴۸۵، ۴۹۸، ۴۹۹، ۵۰۰-۵۰۴.
(۴۲).البلدان، همان، ص ۴۷، ۵۰.
(۴۳).فتوح البلدان، همان، ص ۱۱۴، ۱۱۶، ۱۶۸، ۱۶۹.
(۴۴).اخبار الطّوال، ص ۴۰۸-۴۰۹، ۴۱۹-۴۲۳.
(۴۵).همان، ص ۴۱۹.
(۴۶).همان، مقدمه مصحّح متن عربی، ص کج-کد. در مورد سرنوشت مقفّع و عقاید او نگاه کنید به: علی میرفطروس، حلاّج، انتشارات فرهنگ، فرانسه و کانادا، ۱۹۹۰، صص ۱۱۲-۱۱۵.
(۴۷).الایضاح، با تصحیح و تحشیه سید جلالالدین محدّث ارموی، طبع دانشگاه تهران، ۱۳۵۱، صص ۵۲-۵۸.
(۴۸).مسائل الامامه، تحقیق یوسف فان اس، طبع بیروت، ۱۹۷۱، صص ۴-۹، ۱۷، ۳۲-۳۵.
(۴۹).فرق الشّیعه، به اهتمام و ترجمه محمدجواد مشکور، بنیاد فرهن گ ایران، تهران، ۱۳۵۳، صص ۶۰-۶۳، ۷۳-۷۵. یادآور میشویم که عباس اقبال آشتیانی انتساب این کتاب را به نوبختی مردود میداند. نگاه کنید به: عباس اقبالآشتیانی، خاندان نوبختی، انتشارات طهوری، تهران، ۱۳۵۷، صص ۱۴۳-۱۶۰.
(۵۰)کتاب المقالات و الفرق، با مقدمه و حواشی عربی محمدجواد مشکور، انتشارات عطائی، تهران، ۱۳۴۲، صص ۴۴، ۶۴، ۱۸۶.
(۵۱).تاریخ طبری، همان، ج ۱۲، صص ۵۲۷۶، ۵۲۷۷، ۵۳۶۳.
(۵۲).همان، ج ۱۳، اکثر صفحات.
(۵۳).همان، ج ۱۳، ص ۵۶۶۱.
(۵۴).مثلا نگاه کنید به: تاریخ طبری، همان، ج ۱۳، صص ۵۸۵۲-۵۸۵۳ در اظهار و اعتراف زنان اسیر نسبت به نیکویی و رفتار انسانی بابک با آنان.
(۵۵).ابوعلی بلعمی، تاریخنامه طبری، به کوشش و تصحیح محمد روشن، نشر نو، تهران، ۱۳۶۶، ج ۳، ص ۱۲۵۷. بلعمی همین اتهامات را نیز به مزدک منسوب میکند. نگاه کنید به: تاریخ بلعمی، به تصحیح ملکالشعرای بهار، انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ، تهران، ۱۳۴۱، ج ۱، ص ۹۶۷.
(۵۶).همان، ج ۳، صص ۱۲۵۷-۱۲۵۷.
(۵۷).احمد بن اعثم الکوفی، کتاب الفتوح، طبع دار النّدوه الجدیده، بیروت، بدون تاریخ، ج ۸، صص ۳۱۸-۳۱۹، ۳۲۴-۳۵۳.
(۵۸).مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه نشر کتاب، تهران، ۱۳۴۷، ج ۲، ص ۲۹۷؛ و التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۴۹، صص ۳۳۶-۳۳۷.
(۵۹)مروج الذّهب، همان، ج ۲، صص ۲۹۷، ۴۶۹-۴۷۲؛ التنبیه، همان، صص ۱۵۲، ۱۵۳، ۳۳۶-۳۳۸
(۶۰).مروج، همان، ج ۲، ص ۴۷۱.
(۶۱).مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، تحقیق محمد محییالدّین عبدالحمید، قاهره، ۱۹۵۴، ج ۲، ص ۴۳۸.
(۶۲).تاریخ الموصل، تحقیق علی حبیبة، طبع المجلس الاعلی للشئون الاسلامیه، قاهره، ۱۹۶۷، صص ۳۴۳، ۳۵۳، ۳۷۸، ۳۸۶، ۴۱۴-۴۱۵، ۴۲۲، ۴۲۶.
(۶۳).سفرنامه ابودلف در ایران، با تعلیقات و تحقیقات ولادیمیر مینورسکی، ترجمه ابوالفضل طباطبائی، انتشارات فرهنگ ایرانزمین، تهران، ۱۳۴۲، صص ۳۸-۴۲ و ۴۵-۵۰.
(۶۴).ابوالقاسم اصطخری، مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۴۷، صص ۱۵۵-۱۶۱، ۱۶۷.
(۶۵).ابن حوقل، صورة الارض، ترجمه جعفر شعار، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۵، صص ۸۱-۱۰۰، ۱۱۴، ۱۱۶.
(۶۶).البدء و التاریخ، همان، ج ۳، ۴، ۶.
(۶۷).همان، ج ۳، ص ۱۰۳.
(۶۸).همان، ج ۴، صص ۲۵-۲۶؛ ج ۶، صص ۱۱۵-۱۱۹.
(۶۹).همان، ج ۶، ص ۹۹.
(۷۰).ابن اثیر، کامل، همان، ج ۱۰، ص ۶؛ تاریخ طبری، همان، ج ۱۲، ص ۵۱۱۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۹۸.
(۷۱). GH-H.Sadighi, Ibid., p.234.
(72).ابن الندیم، الفهرست، دارالمعرفه، بیروت، ۱۳۹۸ هـ-۱۹۷۸ م. صص ۴۷۹-۴۸۲؛ ترجمه فارسی، محمدرضا تجدّد، انتشارات ابن سینا، تهران، ۱۳۴۳، صص ۶۱۱-۶۱۴. باید گفت که در این متن عربی و نیز در بسیاری از نسخ قدیم الفهرست «خرّمیه» همه جا «حرمیّه» آمده است و آن را از« حرام» مشتق دانستهاند!
(۷۳).نشوار المحاضره و اخبار المذاکره، تصحیح عبّود الشالجی، ۸ مجلد، دار صادر، بیروت، ۱۳۹۳/۱۹۷۳؛ کتاب الفرج بعد الشدّه، تصحیح عبّود الشالجی، ۵ مجلد، دار صادر، بیروت، ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
(۷۴).نشوار، همان، ج ۱، ص ۱۴۷. تنوخی نام برادر بابک (عبداللّه)را به اشتباه مازیار ذکر کرده است.
(۷۵).تجارب الأمم، طبع بریل، لیدن، ۱۸۷۱، ج ۱، ص ۴۳۷، ۴۵۰، ۴۶۴، ۴۷۳-۴۷۷، ۴۸۲-۴۸۵.
(۷۶).العیون و الحدائق فی اخبار الحقایق (مؤلف گمنام)، به ضمیمه تجار الأمم، طبع بریل، ۱۸۷۱، صص ۳۵۴-۳۸۸. بخش کوچکی از این کتاب با نام خلافت معتصم در سال ۱۸۷۱ از طرف انتشارات «بریل» منتشر شد. این کتاب شامل جنگهای بابک با سرداران معتصم عباسی و چگونگی دستگیری و اعدام بابک است که در پایان با شعری از ابو تمّام در ستایش معتصم و افشین پایان مییابد(صص ۲-۲۷).
(۷۷).احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، انتشارات شرکت مؤلفان و مترجمان، تهران، ۱۳۶۱، ج ۲، صص ۵۵۵-۵۶۱.
(۷۸)همان، ج ۱، ص ۵۱.
(۷۹).یعقوبی (به سال ۲۷۸) و مسعودی (به سال ۳۳۲) از زندگی فرقههای خرّمدینان در کشتزارها و روستاهای اصفهان، آذربایجان، ری و خراسان خبر دادهاند. نگاه کنید به: البلدان، همان، ص ۵۰؛ مروج، همان، ج ۲، ص ۲۹۷.
(۸۰)التنبیه و الردّ علی الاهواء و البدع، تحقیق محمد زاهد کوثری، بغداد، ۱۹۶۸، ص ۲۲.
(۸۱).التمهید فی الرد علی الملحدة المعطّله و الرافضه…، تحقیق محمود محمد الخضیری و محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره، ۱۹۴۷، صص ۲۳-۲۴، ۳۰، ۴۵.
(۸۲)ابو منصور عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، به حواشی محمّد بدر، مطبعه المعارف، مصر، ۱۳۲۸/۱۹۱۰، ص ۲۵۲.
(۸۳).همان، ص ۲۵۱.
(۸۴).همان، ص ۲۵۲. محمدجواد مشکور در ترجمه کتاب الفرق بین الفرق یا تاریخ مذاهب اسلام، ص ۱۹۲، خرّمیه را از پیروان «شروین بن سرخاب» از شاخه کیوسیه از آل باوند بشمار آورده است.
(۸۵).همان، ص ۲۵۲. آیین «چراغکشان» بعدها در دیگر جنبشهای ضداسلامی و الحادی (از جمله در جنبش نقطویان) نفوذ کرد. این آیین حاکی از معاشرت و «درهم آمیختن» آزادانه زنان و مردان بوده است، چیزی که در اسلام «کفر» و «اباحه» خوانده میشد. نگاه کنید به احمدعلیخان وزیری، جغرافیای کرمان، ص ۱۵۶، تصحیح و تحشیه باستانیپاریزی، ضمیمه مجله فرهنگ ایرانزمین، ج ۱۴، تهران، ۱۳۴۵-۱۳۴۶؛ معصوم علیشاه، طرائق الحقایق، ج ۳، ص ۱۳۶، به تصحیح محمدجعفر محجوب، کتابخانه بارانی، تهران، ۱۳۳۹؛ باستانیپاریزی، کوچه هفت پیچ، انتشارات نگاه، تهران، ۱۳۶۳، ص ۲۶۳، ۲۶۴؛ علی میرفطروس، جنبش حروفیّه و نهضت پسیخانیان (نقطویان)، انتشارت تاریخ، تهران، ۱۳۵۸، ص ۱۱۵.
(۸۶)عبد القاهر بغدادی، اصول الدّین، جلد ۱، مطبعه الدوله، استانبول، ۱۳۴۶/۱۹۲۸، صص ۳۱۹-۳۲۳.
(۸۷).زین الاخبار، به تصحیح و تحشیه عبدالحیّ حبیبی، انتشارات دنیای کتاب، تهران، ۱۳۶۳، صص ۱۷۵، ۱۷۷، ۱۷۸، ۱۸۰-۱۸۳.
(۸۸)تاریخ بغداد، دار الکتاب العربی، بیروت، ۱۳۵۰ هـ، ج ۳، ص ۳۴۳.
(۸۹).ابی المظفر اسفراینی، التبصیر فی الدین و تمییز الغرقة الناجیه من الفرق الهالکین، به تصحیح محمد زاهد کوثری، نشر مکتبة الخانجی، مصر، ۱۳۷۴/۱۹۵۵.
(۹۰).سیاستنامه تاکنون به تصحیح هیوبرت داک، عبّاس اقبالآشتیانی، محمد قزوینی، عبدالرحیم خلخالی و جعفر شعار چاپ و منتشر شده است. نسخه مورد استفاده ما (تصحیح جعفر شعار صص ۲۴۹-۲۵۱ و ۲۷۹-۲۸۶، انتشارات جیبی، تهران، ۱۳۴۸، اگرچه دارای اصالت بیشتری است، اما در تصحیح این نسخه نیز اشتباهات مهمّی وجود دارد که از آن جمله میتوان به مورد زیر اشاره کرد:
در ذکر قیام خرّمدینان (سرخجامگان) به سال ۳۰۰ هجری آمده است:
و در ایام واثق، دیگر بار، خروج کردند خرّمدینان در ناحیت سپاهیان، و فسادها کردند و تا سنه ثلاثمائة [۳۰۰] هجری خروج میکردند و کره (کرج) را بغارتیدند دیگر باره، و خلقی بکشتند و باز مقهور گشتند، و «باریزد شاه» خروج کرد و در کوههای سپاهان، مأوی گرفت(ص ۲۸۴-۲۸۵).
مصحّح (بدون ذکر مأخذ) در توضیح «باریزد شاه» یادآور شده است: «باریزد شاه» از خرّمدینان و خروجکنندگان روزگار «واثق»… که در کوههای سپاهان جای گرفته و فتنه او سی و اند سال برپا بود.» سیاست نامه، ص ۳۴۶).
با توجه به منابع تاریخی و با دقّت در نسخههای دیگر سیاستنامه، خروج باریزد شاه نادرست و متن صحیح چنین است:
و باز مقهور گشتند و بار دیگر خروج کردند و در کوههای سپاهان مأوی گرفتند.
(۹۱).بیان الادیان، ص ۲۱، به تصحیح عبّاس اقبال، طبع مجلس، تهران، ۱۳۱۲ ش.
(۹۲).باب پنجم بیان الادیان، با تصحیح و مقدمه محمدتقی دانشپژوه در مجله فرهنگ ایرانزمین، ج ۱۰، سال ۱۳۴۱، صص ۲۹۹-۳۰۱.
(۹۳).محمد بن عبد الکریم شهرستانی، الملل و النّحل، تصحیح محمد بدران، مطبعه الأزهر، مصر، ۱۳۷۰/۱۹۵۱، ج ۱، صص ۵۸۱-۵۸۲؛ متن فارسی ترجمه افضلالدّین صدر ترکه اصفهانی، به تصحیح و مقدمه سید محمدرضا جلالینائینی، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۲۱ ش، صص ۱۸۸، ۲۱۱، ۲۶۵.
(۹۴).همان، صص ۵۸۲، ۶۳۷.
(۹۵).الانساب، به تصحیح و تعلیق عبد الرحمن المعلّمی الیمانی، مطبعه مجلس دائرة المعارف، حیدرآباد (دکن)، ۱۳۸۳و ۱۳۸۵/۱۹۶۳ و ۱۹۶۶، ج ۲، صص ۷-۸، ج ۵، ص ۱۰۴.
(۹۶).عزّ الدّین ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، طبع المعرفه، بغداد، ۱۹۷۰، ج ۱۰، صص ۱۹۸-۲۰۱؛ متن فارسی، ترجمه عباس خلیلی، انتشارات علمی، تهران، بدون تاریخ، ج ۱۰، صص ۲۷۱-۲۷۲.
(۹۷).الکامل، همان، ج ۱۱، صص ۲۸-۳۱، ۵۴-۵۵، ۶۱-۶۶، ۷۲-۹۳؛ متن فارسی، همان، ج ۱۱، صص ۴۰-۴۱، ۷۳-۷۴، ۸۰-۸۵، ۹۰-۱۱۰.
(۹۸).سدیدالدّین محمّد عوفی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، نسخه خطی کتابخانه ملی پاریس،
Supple.Pers No.906, folio 95 a et b.
(99).همان، ص ۹۵.
(۱۰۰).مجمل التواریخ، همان، صص ۲۴۹، ۳۵۴، ۳۵۸.
(۱۰۱).جمالالدین ابی الفرج ابن جوزی، تلبیس ابلیس (نقد العلم و العلماء)، دار الرائد العربی، بیروت، بدون تاریخ، صص ۱۰۲-۱۱۱. مقایسه کنید با نشوار المحاضره، همان، ج ۱، ص ۱۴۷.
(۱۰۲).المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم، حیدرآباد (دکن)، ۱۳۵۹ هـ، ج ۵، ص ۱۱۳.
(۱۰۳)سید مرتضی بن داعی حسنی رازی، تبصره العلوم فی معرفه مقالات الأنام، به تصحیح عباس اقبال، طبع مجلس، تهران، ۱۳۱۳ ش، صص ۶۷، ۱۸۰-۱۸۲، ۱۸۴.
(۱۰۴).وفیات الأعیان، تحقیق احسان عباس، طبع دار الثقافه، بیروت، ۱۹۷۰، ج ۳، ص ۸۳؛ ج ۵، ص ۱۲۳.
(۱۰۵)بیان مذهب الباطنیّه و بطلانه، تصحیح ستروطمان، مطبعه الّدوله، استانبول، ۱۹۳۸، صص ۵، ۱۸، ۲۱-۲۵. مقایسه کنید با بغدادی، الفرق بین الفرق، همان، صص ۲۶۵-۲۶۹.
(۱۰۶).حافظ ذهبی، العبر فی خبر من عبر، تحقیق صلاحالدین المنجّد، کویت، ۱۹۶۰، ج ۴ (جزء اول)، صص ۳۰۸، ۳۳۵، ۳۴۸، ۳۶۱، ۳۶۵، ۳۷۸، ۳۸۳-۳۸۴، ۳۸۶، ۳۹۵ و ۴۰۱.
(۱۰۷).دول الاسلام، طبع مؤسسه الاعلی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۵/۱۹۸۵، صص ۱۱، ۱۲۰، ۱۲۱.
(۱۰۸)البدایة و النهایه، به تصحیح و تدقیق احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵/۱۹۸۵، ج ۱۰، صص ۲۷۵، ۲۷۸، ۲۹۳-۲۹۴ و ۲۹۵-۲۹۷.
(۱۰۹)ابنخلدون، کتاب العبر و دیوان المبتداء و الخبر، دارالکتاب اللبنانی، بیروت، ۱۹۸۱، ج ۳(۵)، صص ۵۴۰-۵۴۱، ۵۴۳، ۵۴۸-۵۵۲، ۵۵۵-۵۵۶.
(۱۱۰).ابوالفلاح عبدالحی بن العماد الحنبلی، شذرات الذّهب فی اخبار من ذهب، طبع دار المسیره، بیروت، ۱۳۹۹/۱۹۷۹، ج ۱، ص ۳۲۹، ح ۲، صص ۱۴، ۲۷، ۳۱، ۴۷، ۹۴.
(۱۱۱).همان، ص ۵۱، مقایسه کنید با متن زیرنویس شماره ۶۷.
(۱۱۲).مجله مهر، سال اول، شمارههای ۹ و ۱۰ و ۱۲، تهران، ۱۳۱۲؛ سال دوم، شمارههای ۱ و ۳، تهران، ۱۳۱۳ ش.
(۱۱۳)سعید نفیسی، بابک خرّمدین، دلاور آذربایجان، چاپ اول، تهران، ۱۳۳۳؛ چاپ دوّم ۱۳۴۲.
(۱۱۴).همان، ص ۲۸.
(۱۱۵).همان، ص ۱۵.
(۱۱۶).همان، ص ۲۸.
(۱۱۷). Gh-H.Sadighi, Ibid., pp.229-280.
(118). Ibid., p 281.
(911)علی میرفطروس، «عمادالدین نسیمی: ستایشگر عقل، آزادی و انسانخدایی» بخش «مقدمهای بر شکلشناسی جنبشهای مترقی ایران در قرون وسطی»، نامه کانون نویسندگان ایران (در تبعید)، شماره اول، انتشارات عصر جدید، سوئد، نوامبر ۱۹۸۹، صص ۱۶۷-۲۱۲.
(۱۲۰) Sadighi, Ibid., p.273.
(121) Sadighi, Ibid., p.273.
(122).نگاه کنید به تاریخ طبری، ج ۱۳؛ صص ۵۸۲۵، ۵۸۲۷، ۵۸۵۲.
(۱۲۳).نگاه کنید به آفرینش و تاریخ (البدء و التاریخ)، مقدسی، ج ۴، ص ۲۵؛ الفرق بین الفرق، ص ۲۵۲؛ اشپولر، جهان اسلام، ترجمه قمر آریان، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۴، ص ۹۴.
(۱۲۴). Sadighi, Ibid., p.273.
(125). Sadighi, Ibid., p.236. .
همچنین نگاه کنید به تاریخ طبری، ج ۱۳، صص ۵۸۵۲-۵۸۵۳.
(۱۲۶). Sadighi, Ibid., p.236.
(127).نگاه کنید به سیاحت نامه، ص ۲۸۵.
(۱۲۸). M.Azizi, La dominiation arabe et peponouissement du sentiment nationale en Iran(de 651 a 900), Paris, ۱۹۳۸.
(۲۱۹). Ibid., pp.156-180.
(130). Ibid., pp.156-180. .
(131).مجله ارتش، شمارههای ۸، ۹، ۱۰، تهران، ۱۳۲۸؛ ذبیحاللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۱، ص ۳۲-۳۳، انتشارات ابن سینا، تهران، ۱۳۳۵ ش.
(۱۳۲).مجله ارتش، شماره ۹، سال ۱۳۲۸، ص ۵۷.
(۱۳۳).نگاه کنید به «بابک خرمدین» لغتنامه دهخدا.
(۱۳۴).احمد کسروی، شهریاران گمنام، بخش دوم، انتشارت امیرکبیر، تهران، ۱۳۳۵، صص ۱۴۸-۱۵۸.
(۱۳۵).عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، چاپ دوم، انتشارات امیرکبیر، تهران ۱۳۳۶، صص ۲۲۵ و ۲۲۶؛ تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، ۱۳۴۳، ص ۴۵۹.
(۱۳۶).عبدالحسین زرینکوب، نه شرقی، نه غربی، انسانی، تهران، ۱۳۵۳، صص ۵۸۱-۶۰۹.
(۱۳۷).هوشنگ باختری، قیام بابک، انتشارات روز، تهران، ۱۳۴۸.
(۱۳۸).ماهنامه ممنوعهها، به کوشش منوچهر محجوبی، شماره ۱ و ۲ و ۳، چاپ لندن، ۱۳۶۰.
(۱۳۹).مجله هوخت، شماره ۲، تهران، ۱۳۴۰، صص ۱۴-۱۹.
(۱۴۰).عبدالرحیم همایون فرخ، داستان تاریخی «بابک و افشین»، مجله هوخت، شماره ۴، ۵، ۶، ۱۳۴۱، تهران.
(۱۴۱).سید محمدرضا خسرو شاهی، علل ظهور فرق و مذاهب اسلامی، کتابفروشی تهران، تهران، ۱۳۴۱، صص ۱۰۷-۱۱۰.
(۱۴۲).غلامحسین ساعدی، خیار یا مشکینشهر، انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، تهران، ۱۳۴۴، صص ۲۴-۲۵، ۶۴، ۷۰-۷۱، ۲۰۱.
(۱۴۳).مجله بررسیهای تاریخی، شماره ۴، انتشارات ستاد بزرگ ارتشتاران، تهران، ۱۳۴۵، صص ۱-۸؛ مجله هنر و مردم، شماره ۵۰، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، تهران، ۱۳۴۵، صص ۲-۶.
(۱۴۴).مجله بررسیهای تاریخی، شماره ۶، تهران، ۱۳۴۶، صص ۸-۱۱.
(۱۴۵).مجله هوخت، شماره ۱۱، تهران، ۱۳۵۲، صص ۵۷-۶۳.
(۱۴۶).علی صبوری، حماسه بابک، انتشارات داوژیر، تبریز، ۱۳۵۷.
(۱۴۷).نادعلی همدانی، حماسه بابک خرّمدین، انتشارات بامداد، تهران، ۱۳۵۳.
(۱۴۸).احسان طبری، برخی بررسیها درباره جهانبینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران، تهران، ۱۳۴۸، صص ۱۶۵-۱۷۲.
(۱۴۹).همان، صص ۱۶۸، ۱۶۹.
(۱۵۰).عبدالرفیع حقیقت، تاریخ نهضتهای ملّی ایران، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۴۸، صص ۳۶۱-۴۰۵؛ تاریخ نهضتهای فکری ایرانیان، انتشارت فرهنگ، تهران، ۱۳۴۷، صص ۱۸۴-۱۹۰.
(۱۵۱).ع.حقیقت، تاریخ نهضتهای ملّی ایران، همان، ص ۳۷۷، ۲۰۹، ۴۲۰، ۴۶۲.
(۱۵۲).عباس پرویز، قیام ایرانیان در راه تجدّد مجد و عظمت ایران، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۵۱، صص ۸۱-۹۳.
(۱۵۳).پرویز، همان، ص ۸۳؛ بسنجید با مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج ۴، ص ۲۵.
(۱۵۴).محمدجواد مشکور، نظری به تاریخ آذربایجان، انتشارات انجمن آثار ملی، تهران، ۱۳۴۹، ص ۱۳۷.
(۱۵۵).همان، صص ۱۳۷-۱۳۸.
(۱۵۶).مصطفی رحیمی، دیدگاهها، چاپ دوم، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۲، صص ۶۸-۶۹.
(۱۵۷).سید محمدعلی مهدینقوی، عقاید مزدک، انتشارات عطایی، تهران، ۱۳۵۲، ص ۲۱۲.
(۱۵۸).م.پرمون، ابرمرد، ابر حماسه: بابک خرّمدین، انتشارات جهان کتاب، تهران، ۱۳۵۴.
(۱۵۹).سیدجمال ترابطباطبایی، آثار باستانی آذربایجان، انتشارات انجمن آثار ملّی، تهران، ۱۳۵۵، ج ۲، صص ۴۶۳-۴۷۱.
(۱۶۰).حسینعلی ممتحن، راز بقای تمدن و فرهنگ ایران، انتشارات دانشگاه ملی ایران، تهران، ۱۳۵۵، صص ۱۴۴-۱۵۰.
(۱۶۱). Abbas Zaryab, “some Remarks on Babaks” Actes du XXIXe congres international des orientalistes, Paris, Juillet 1973.
(162).مجله بررسیهای تاریخی، شماره ۶، تهران، ۱۳۵۵، صص ۱۳۱-۱۹۲؛ شماره ۱، ۱۳۵۶، صص ۲۱۷-۲۸۶.
(۱۶۳).ابوذر ورداسبی، سرخجامگان و نمدپوشان، انتشارات پیوند، تهران، ۱۳۵۷. مؤلف این کتاب که با دید اسلامی جنبش خرّمدینان و مزدکیان را بررسی کردهاست، در سرار کتاب از کسانی که نظرات دیگری درباره قیام بابک دادهاند با دشنام یاد کرده است. در انتقادی که من بر این کتاب نوشتهام لغزشهای تاریخی مؤلّف و «اقتباسات» وی را نشان دادهام. نگاه کنید به: سیدجواد صدربلاغی (علی میرفطروس)، کیهان فرهنگی، ۳۱ خردادماه ۱۳۵۷، ص ۱۵، علی میرفطروس، نقد تاریخ، انتشارات شفق، تهران، ۱۳۵۷، صص ۱۳-۲۵. آقای ورداسبی در چاپ دوم کتاب، ضمن دستکاری در بخش«نمدپوشان» (حروفیان)، بخش نهضت سرخجامگان را نیز «بنا به عللی» یکسره حذف کرده است. نگاه کنید به ابوذر ورداسبی، جنبش نمدپوشان، انتشارات امام، تهران، ۱۳۵۸، ص ۲.
(۱۶۴).رحیم رئیسنیا، از مزدک تا بعد، انتشارات پیام، تهران، ۱۳۵۸، صص ۸۵-۱۴۷.
(۱۶۵).به عنوان نمونه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
شهرستانی کتمان نمیکند که بابکیان میگفتند که همه پیامبران با وجود اختلاف ادیان و شرایع خود، دارای یک روح واحدند… و تا آنگاه که (دیگران) به کینشان برنخاسته و قصد نابودکردن مذهبشان [را] نکرده باشند، هرگز زبان به بدگویی کسی نمیگشایند و به کسی آزار نمیرسانند. بابکیان از خونریزی نیز جدّا پرهیز میکنند مگر آن هنگام که جنگ و کشمکش در میان باشد. (از مزدک تا بعد، ص ۱۲۰۹)
چنین استناد مهمی بدون ذکر دقیق مأخذ نادرست است. دیگر اینکه با رجوع به نوشتههای شهرستانی میبینیم که وی اساسا چنین قول و نظری ندارد (نگاه کنید به: شهرستانی، الملل و النحل، مطبعه الازهر، مصر، ۱۳۷۰/۱۹۵۱، ج ۱، صص ۵۸۱-۵۸۲. ترجمه فارسی از افضلالدین صدر ترکه اصفهانی، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۲۱ ش، صص ۱۸۸، ۲۱۱، ۲۶۵. همین گفته و نظر در صفحه ۱۰۹ کتاب از مزدک تا بعد نیز تکرار شده است.)
مؤلف قول دیگری نیز به طبری نسبت داده و مینویسد:
طبری هم اشاره کرده است که علی بن هشام، سردار مأمون، که قصد پیوستن به بابکیان را داشته، دستگیر و در بغداد اعدام میگردد. یعنی که پیوستن عربتباران به اردوی انقلابی بابک، قرابتی نداشته است. (از مزدک تا بعد، ص ۱۲۰.)
اینکه سردار و حاکم ستمگری چون علی بن هشام که در سال ۲۱۴ هجری به جنگ بابک شتافت و شکست خورد (تاریخ طبری، ج ۱۳، ص ۵۷۴۷؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۸۵) چگونه میتوانست به اردوی انقلابی بابک بپیوندد، مورد توجه مؤلف کتاب نبوده است؟ به علاوه، طبری تأکید میکند علی بن هشام به سبب خونریزی و جنابت و بیلیاقتی در امر حکومت اعدام شده و هیچ اشارهای به پیوستن هشام به اردوی بابک ندارد (نگاه کنید به: تاریخ طبری، جلد ۱۳، صص ۵۷۴۲، ۵۷۴۷).
در صفحه ۱۱۸، از زبان احمد بن ابی یعقوب (یعقوبی) مینویسد:
یعقوبی پس از دیدار از خرّمدینان میگوید: روزگارشان روزبهروز سختتر میشود و به سرداران خود خروج میکنند و دستجاتی جهت غارت و چپاول تشکیل میدهند.
که باز هم مأخذ دقیق خود را ذکر نکرده است و در کتابهای یعقوبی همچنین گفتهای نمییابیم (نگاه کنید به تاریخ یعقوبی، ج ۲؛ و نیز البلدان). در صفحه ۹۲ نیز مینویسد: «اکثر مورّخان را عقیده برآنست که… اسحق ترک تمایلات خرّمدینی داشته»، بیآنکه نامی از یکی از این«اکثر مورّخان» ببرد.
رئیسنیا گاهی برداشتها و نظرات نادرست برخی محقّقان را بدون تحقیق و بررسی پذیرفته و در کتاب خود آوردهاست؛ از جمله در صفحه ۱۲۰، نظر نادرست مؤلفان تاریخ فلسفه در جهان اسلامی را تأیید کردهاست و مینویسد: «اقوام مختلفی…حتی عرب چون محمد بن یوسف الثغری و ابودلف عجلی به بابک پیوستند.» یکی اینکه آوردن «اقوام مختلف» و سپس کاستن آن به افرادی چون محمد بن یوسف ثغری و ابودلف عجلی نادرست است. دیگر اینکه، هم مؤلّفان تاریخ فلسفه در جهان اسلامی (حنّا الفاخوری و خلیل الجر) و هم رئیسنیا فراموش کردهاند که محمد بن یوسف ثغری (معروف به ابوسعید) و ابودلف عجلی هر دو از سرداران بزرگ خلیفه عباسی و از یاران نزدیک افشین در جنگ علیه بابک بودند (نگاه کنید به تاریخ طبری، ج ۱۳، صص ۵۸۰۴-۵۸۰۵؛ سیاستنامه، ص ۲۰۸؛ دیوان ابو تمّام، ج ۲، صص ۱۰-۲۱، ۲۲-۳۱، ۳۲-۴۲؛ ج ۴ صص ۶۴۹-۶۵۶). سوم اینکه گویا این مؤلّفان نمیدانند که محمد بن یوسف ثغری بود که با ۴۰۰۰ مرد مسلّح به دستگیری بابک شتافت، ثغری سرانجام بابک را دستگیر و به افشین، سرفرمانده سپاه عباسی تسلیم کرد. (نگاه کنید به تاریخ طبری، ج ۱۳، صص ۴۸۵۱-۵۸۵۲)
(۱۶۶).خسرو خسروی، مزدک، انتشارات روزبهان، تهران، ۱۳۵۹، صص ۸۹-۹۲.
(۱۶۷).غلامرضا انصافپور، روند نهضتهای ملّی و اسلامی در ایران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق)، تهران، ۱۳۵۹، صص ۳۰۱-۳۲۴.
(۱۶۸).احسان یارشاطر، «کیش مزدکی»، ایراننامه، سال دوم، شماره ۱، ۱۳۶۲، واشنگتن دی.سی.، صص ۶-۳۷. اصل این مقاله در تاریخ ایران کمبریج چاپ شده است:
The Cambridge History of Iran, Cambridge university press, ۱۹۸۳, Vol.3(2) pp.991-1024.
(169).همان، صص ۱۸، ۲۱.
(۱۷۰).همان، صص ۲۴-۲۶