شک از آن موضوعاتی است که در زندگی همه انسانها وجود دارد اما گاهی میتواند حسابی دردسرآفرین شود و زندگی را ویران کند پس باید با آن برخورد کرد. اگر همسری شکاک دارید یا خودتان شکاک هستید یا قصد ازدواج دارید، این مطلب را بخوانید.
دو محور اصلی و بسیار مهم هر رابطهای و بهخصوص در زندگی مشترک اعتماد و احترام است و اگر هرکدام از این دو محور آسیب ببینند ممکن است رابطه کاملا از بین ببرد، در حقیقت این دو خط قرمزهایی هستند که هیچگاه نباید از آنها عبور کرد. به محض اینکه بیاعتمادی در رابطهای بهوجود بیاید رابطه به سمت ویرانی میرود. شک از آن چیزهایی است که میتواند هم احترام و هم اعتماد را در زندگی زناشویی از بین ببرد و بهتدریج پناهگاه امن خانه و زندگی مشترک را به جهنمی تبدیل کند. هرکدام از ما دست کم یکبار در زندگی شک را تجربه کردهایم ولی شک در هیچ کجا مثل زندگی مشترک نمیتواند مخرب باشد.
شک عشق را میکشد
وقتی آدمها همدیگر را دوست دارند،به هم عشق میورزند و به هم اعتماد دارند اما از لحظهای که شک و عدماعتماد و کنترل در رابطهای بهوجود میآید ذره ذره عشق بین زوجین رو به زوال میرود و از بین میرود و دو طرف از هم دور میشوند البته اگر هردو طرف دست از شک و کنترل هم بردارند دوباره میتوانند باز به هم نزدیک شوند چون هیچگاه عشق با نیتهای منفی، عدماعتماد و سوءظن نمیتوانند باهم جمع شوند و در یک جا باشند.
صورت مسئله را پاک نکنید
متاسفانه ترس و نگرانی را در مکالمات اکثر آدمها میبینیم. این روزها وقتی با آدمها حرف میزنیم میبینیم که ترس و نگرانی پشت اکثر حرفها و رفتارهای آنها وجود دارد، در حقیقت از یک چیزی نگران هستند. حال اگر این نگرانیها وارد زندگی مشترک شود، مثلا یکی از زوجین با خود مدام فکر میکند وقتی همسرش از او دور است «مبادا با کس دیگری حرف بزند!»، «مبادا از کس دیگری خوشش بیاید!» و...این مباداها که خود شخص آنها را در ذهنش میسازد همه تبدیل به نگرانیهای جدیدی در زندگی میشوند و فرد برای اینکه از آنها خلاص شود شروع میکند به کنترلکردن طرف مقابل.
با این رفتارها فرد میخواهد صورت مسئله را در بیرون پاک کند، او به سراغ حل مسئله درون خودش نمیرود. در واقع افرادی که سوءظنهای زیادی دارند و کنترلگر هستند در بیرون نباید بهدنبال چاره باشند بلکه باید درون خودشان را درست کنند.
آنها بهخودشان شک دارند
در همه ما یک حس مالکیت وجود دارد، در واقع آدمها نسبت به هرچیزی که دوستدارند نوعی احساس مالکیت دارند و این حس ناشی از یک ترس درونی است، ترس از دست دادن. در حقیقت پشت رفتارهای کنترلگر و سوءظنآمیز ترس از دستدادن وجود دارد. این افراد انگار در وجودشان چیزی را کم دارند و جای چیزی برایشان خالی است و میخواهند به نوعی این جای خالی را پر کنند، در حقیقت رفتارهای شکاکانه و سوءظن آمیز آنها نسبت به بیرون و آدم مقابلشان نیست بلکه این شک نسبت بهخودشان است و به نوعی طرف مقابل و اتفاقات مختلف آینهای است برای آنها تا خودشان را ببینند. وقتی من نسبت بهخودم شک داشتهباشم یعنی به تواناییها و دوستداشتنیبودن خودم شک دارد و شک دارم که آنقدر خوب باشم که طرف مقابل حاضر شود با من بماند. ولی اگر من اطمینان داشته باشم که آنقدر خوبم که طرف مقابل با من بماند دیگر به این نیازی ندارم با رفتارهای کنترلگر طرف مقابل را مجبور کنم که با من بماند یعنی دارای خودارزشی و اعتماد به نفس کافی هستم، باور دارم طرف مقابل به خاطر من در رابطه میماند ولی کسانی که بهخودشان و تواناییهایشان شک دارند، فرافکنی کرده و به طرف مقابل شک میکنند چون میدانند آنقدر خواستنی نیستند که طرف مقابل در رابطه بماند.
یک هشدار
هرگونه رفتاری خارج از رفتارهای مرسوم حدود خانواده بسیار آسیبزننده است و میتواند رابطه و زندگی زناشویی را به سمت تعهدنداشتن پیش ببرد. تعهد از فاکتورهای اصلی ازدواج و یک رابطه است یعنی «من در برابر ازدواج، همسرم و رابطه مسئولم» اما میتوان با انتخاب درست هیچگاه در زندگی مشترک چنین رفتارهایی را ندید مثلا اگر زوجین در همان زمان آشنایی برای ازدواج به شناخت صحیح و درستی از هم نرسیدهباشند و بدون شناخت کافی باهم ازدواج کرده باشند ممکن است بعد از ازدواج از هم رفتارهای مشکوک ببینند یا اینکه حتی بعضی از زوجین در زمان آشنایی نیز رفتارهای شیطنت آمیز و ناپسندی را از هم دیدهاند ولی آنها را ندیده گرفتهاند و بیش از حد مثبت نگر بودهاند در واقع اینجا هشداری است برای کسانی که هنوز ازدواج نکردهاند. آنها باید دقت کنند که مرحله آشنایی بسیار مهم است، بسیاری از رفتارهای شیطنت آمیز و مشکوک را میتوان در همان دوران آشنایی تشخیص داد و باید متوجه بود اینگونه رفتارها نه تنها بعد از ازدواج بهتر نمیشوند بلکه به احتمال فراوان بدتر هم میشوند. مثلا اگر فردی که به خواستگاری شما آمدهاست، بهاصطلاح بسیار دوستباز است و دوست دارد با همه رابطهای باز داشتهباشد، ببینید آیا میتوانید این مورد را در زندگی مشترکتان تحمل کنید یا نه.
چرا همسرتان به شما تعهد ندارد؟
وقتی آدمها در زمان مناسب، روابط مناسبی با دیگران ندارند، شاید بخواهند بعد از ازدواج این مورد را جبران کنند، مثلا اگر من هیچگاه در محیطهای اجتماعی چون دانشگاه یا محیط کار حاضر نشدهباشم یا روابط سالم و کاری با افراد مختلف نداشتهباشم ممکن است بعد از یک سنی و گاهی هم بعد از ازدواج،تمایل داشته باشم به سراغ شناخت آدمهای مختلف بروم و ارتباطات متفاوت را تجربه کنم، البته تا اینجای کار مشکلی ندارد اما وقتی زیادهروی پیش میآید و تمایلاتی که یک روزی سرکوب شده و اکنون میخواهد خود را نشان دهد ممکن است جنبه ناپسند پیدا کند، البته کسانی که به سمت اینگونه رفتارهای ناپسند میروند چند حالت دارند یا آدمهای تنوع طلبی هستند یا در زندگیشان جاهای خالی وجود دارد که در زمان مناسب به آنها نپرداختند به همین خاطر بهدنبال تجربه کردن میروند و حالت سوم، ممکن است الان در رابطه جای چیزهایی خالی باشد، مثل نبودن رابطه عاطفی و همکلام نبودن و... بهنظر من همه اینها راه فرار و نشاندهنده بیمسئولیتی است و باید سعی شود به همراه همسر این مشکلات را حل کرد.
آیا همسران باید یکدیگر راکنترل کنند؟
اگر همسرتان تمام وسایل شخصی و رفتارهای شما را کنترل میکند از موبایل و ایمیل گرفته تا جیبها و...بهنظر من نباید در مقابل این حالت کوتاه آمد، حفظ حریم شخصی برای هر فردی کاملا حیاتی است. بهنظر من رابطهای را که در آن یکی از زوجین یا هردو همه چیز هم را چک میکنند، رابطه سالمی نیست. چککردن یعنی عدماعتماد، وقتی شما همه چیز همسرتان را کنترل کنید او نیز بهخود اجازه میدهد که همه چیز شما را کنترل کند و در حقیقت شما در یک بازی گرفتار میشوید که مرتبا بهدنبال پیداکردن نقطه ضعف از یکدیگر هستید و به همین خاطر همه اعتماد بینتان از بین میرود. در این حالت به جای اینکه زوجین وقتشان را صرف اهدای عشق به هم کنند صرف اتهام زدن به هم و ایرادگرفتن میکنند. در این حالت هر طرف در رابطه احساس ناامنی میکنند.
حریم خصوصی کجاست؟
هر آدمی یکسری حریم و حدودی دارد که دوست ندارد که کسی وارد آن شود، این حریم یک چیز کاملا نانوشته است که برای هرکسی مهم است اما گاهی بعضی افراد آن حریم را حفظ نمیکنند و وارد حریم شما میشوند مسلما این مورد شما را ناراحت میکند و اگر به طرف مقابل تذکر ندهید روز به روز از او دورتر میشوید. اگر زن و شوهر هم این حریم را رعایت نکنند ممکن است روز به روز از هم دورتر شوند. حریمهای شخصی بسیار مهم است، در زندگی هر کدام از ما بخشهایی وجود دارد که فقط برای خودمان است و اصلا دلیلی ندارد فرد دیگری را وارد این حریمها کنیم. این حریم شخصی برای افراد مختلف متفاوت است، ممکن است یک فردی ایمیلها و تلفنهایش در حریم شخصیاش باشد و ممکن است برای فرد دیگر مثلا ایمیلهایش در حریم شخصیاش نباشد. به مرور میتوان حریم شخصی آدمها را فهمید.
به قول جبران خلیل جبران در کنار هم بایستید اما نه بسیار نزدیک.
وقتی خودتان مقصر هستید!
اگر از همان ابتدای زندگی زناشویی شروع به کنترل همسرتان بکنید از ترس اینکه مبادا او روزی نسبت به شما غیرمتعهد شود، در واقع ناخودآگاه او را به سمت غیرمتعهد شدن سوق میدهید، یعنی آنقدر کنترلهایتان همسرتان را از شما دور میکند که ممکن است به سمت غیرمتعهد شدن هم برود. اگر همیشه ترس از دست دادن همسرتان را دارید، دو راه بیشتر ندارید یکی اینکه از همان ابتدا و در دوران آشنایی آنقدر او را خوب بشناسید تا با توجه به شخصیت او این ترستان برطرف شود و راه دوم اینکه، آنقدر در رابطه و زندگی زناشویی خود عشق و محبت بگذارید که همسرتان نتواند به کسی دیگری فکر کند و کاملا در زندگی با شما سیراب شود.
روش برخورد با شک
گاهی پیش میآید که به همسرتان شک میکنید و دارای دلایلی هستید که شکتان درست است در این حالت باید با توجه به موضوع و آدم مقابلمان راهحل مناسبی را پیدا کنیم، اول از همه باید شروع به جمعآوری اطلاعات کنیم، مثلا اگر کسی به ما زنگ زده و از عدمتعهد شوهرمان خبر دادهاست نباید حرف او را حجت بدانیم بلکه خودمان باید شروع به تحقیق کنیم مثلا شاید با یک یا 2بار چک کردن طرف مقابل(بدون اینکه خودش متوجه شود) از حقیقت ماجرا با خبر بشویم و در نهایت با روشن شدن ماجرا، موضوع را با همسرمان مطرح کنیم و از او توضیح بخواهیم و 2نفری مشکل را حل کنیم و اگر نشد با بزرگتر یا مشاوری موضوع را مطرح کنیم اما اگر مطمئن شدید که شک شما اشتباه است باید روی خودتان کار کنید تا کاملا موضوع را فراموش کنید.
3قدم مهم
اگر به همسرتان شک کردید و بعد از مدتی فهمیدید شک شما اشتباه بودهاست، اگر همسرتان متوجه شک شما نشده باشد باید روی خودتان کار کنید تا کاملا شک را فراموش کنید و تنها چیزی که میتواند شکها و ناآرامیهای بین دو زوج را از بین ببرد، محبت کردن بیقید و شرط به یکدیگر است. چون در این صورت رابطه دلپذیر میشود و در نتیجه دوباره اعتماد و آرامش به زندگی بازمیگردد اما اگر همسر شما متوجه شک شما شده باشد، باید اول به اشتباه خود اعتراف کنید و از او معذرتخواهی کنید، بعد به نوعی با رفتارهایتان نشان دهید که کاملا به او اعتماد دارید، یعنی مثلا کمتر سؤال کنید و... قدم سوم این است بدون قید و شرط به او محبت کنید و عشق بدهید.
وقتی شک کردن تبدیل به بیماری میشود
بعضی اوقات فرد آنقدر شک میکند که میتوان او را بیمار دانست، برای تشخیص بیماری اول از همه باید دید که آیا او همیشه و در تمام مراحل زندگیاش دچار شک بودهاست؟ دوم اینکه شدت شک زیاد است یعنی فرد در هر مسئله کوچک و بزرگی بهشدت و بدون دلیل شکاک است و این شکها هم خودش را آزار میدهد وهم اطرافیانش را. یعنی زندگی فرد تحتتاثیر قرار گرفتهاست و تمام زندگیاش تبدیل به بحث و جنجال میشود ولی آدم نرمال فقط گاهی و به ندرت در امور اطرافش شک میکند. اگر همسر شما نیز جزو این گروه است باید از او بخواهید که برای حل کردن مشکلش به متخصص مراجعه کنید(هیچگاه به او نگویید خودش تنهایی باید پیش متخصص برود چون حتما جبهه خواهد گرفت) یعنی باید همگام باهم مشکل را حل کنید.
دخالت ممنوع
گاهی پیش میآید که زن یا شوهر یا هردو در کارهای هم دخالتهای فراوانی میکنند مثلا اینکه برای لباس پوشیدن هم، نوع حرف زدن هم و رفتار با دوستان و... تعیین و تکلیف میکنند، یعنی حتی میخواهند کوچکترین رفتارهای طرف مقابل را نیز کنترل کنند، کسانی که اینگونه رفتار میکنند اول از همه باید بدانند اینگونه رفتارها نه تنها آنها را به هم نزدیک نمیکند بلکه رابطه نیز آسیب میبیند دوم اینکه این افراد باید از خود سؤال کنند که نگران چه هستند که میخواهند همه رفتارهای همسرشان را کنترل کنند، معمولا آدمهای کنترلگر میخواهند طرف مقابلشان آنگونه باشد که آنها میخواهند و این کار اشتباهی است.